کتابخانه شکوفهزار دانشمندان است؛ گفتگوی بخش کتابخانه فرهنگستان علوم با دکتر حسن تاج بخش عضو پیوسته فرهنگستان علوم و استاد ممتاز دانشگاه تهران
* اولین کتاب غیر درسی که مطالعه کردید چه بود؟
با عرض تشکر از شما که این نشریه دیواری را به وجود آوردید و ان شاءالله که ادامه یابد و تکثیر هم شود و مجموعة آن، روزی به صورت کتابی درآید. بنده خیلی کتاب میخواندم. زمانی که به مدرسه علمیه در نزدیک بهارستان پشت مسجد سپهسالار می رفتم، باید از خیابان آبشار میرفتم و از خیابان نایب السلطنه برمیگشتم. در این رفت و آمد با پول کمی که داشتم از دستفروش ها کتاب میخریدم. کتابهایی نظیر دیوان حافظ، تاریخ معجم فی الاثار العجم که برای اتابکان لر نوشته شد، سیاستنامه، قابوسنامه و کلیله و دمنه که البته جزو دروس ما نیز بود. وقتی وارد تحصیل در رشته طبیعی شدم، کتابهای مربوط به این رشته را در دبیرستان مروی میخواندم. در آن زمان تیراژ کتاب 1000 نسخه بود و من که بیش از سی سال عضو اصلی شورای انتشارات دانشگاه تهران بودم می دیدم تیراژ به 3000 نسخه رسید. ولی امروز تیراژ کتاب به حدود 250 نسخه رسیده است که بسیار باعث تأسف است. حاج عبدالمحمد از اجداد مادری من بزرگترین ناشر زمان محمدشاه و اوایل ناصرالدین شاه بود که روزنامه وقایع اتفاقیه را چاپ میکرد و اولین شاهنامه چاپ سنگی و همچنین خمسه نظامی را نیز او بود که چاپ کرد. فرزند ایشان استاد محمدتقی هم کار پدر را ادامه داد. در سال 1326 قمری که جمعیت ایران بین 10 تا 12 میلیون نفر در نوسان بود، تیراژ کتاب که به شیوه چاپ سنگی مینوشتند و چاپ میکردند 1100 نسخه بود. امروز نزدیک یک قرن و نیم از آن روزگار میگذرد اما تیراژ کتابها کمتر شده است. باید روی کتاب و کتابخوانی سرمایهگذاری شود و کتابهای ارزشمند چاپ شود و از کتابداران نیز دلجویی شود. به قول شاعر: «کسانی که مردان راه حقند/ خریدار بازار بیرونقند». باید کتاب بخوانیم تا مغز کار کند و در واقع کتاب خواندن باعث سلامت مغز می شود و از بروز خیلی از بیماریها جلوگیری میکند علاوه بر آنکه دنیایی از تمدن و فرهنگ را از آن کسب می کنیم.
* اولین کتابخانه که با آن مواجه شدید و بزرگترین کتابخانه ای که در ایام عمر دیدید کدامست؟
اولینش کتابخانه دانشکده دامپزشکی بود. البته بنده کتابخانه های مختلف ایران را رفتم و در آنجا کار کردم: از جمله کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، کتابخانه ملک که نسخ خطی خوبی داشت، کتابخانه ملی که سال ها در مورد کتابهای پزشکی عضو شورای آن بودم، کتابخانه مجلس، کتابخانه آستان قدس، کتابخانه وزیری یزد، کتابخانه ملی پاریس و وین. ولی از همه مهمتر کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است که نسخ خطی، مجلات و کتاب های ارزشمندی از جمله نسخ خطی مرحوم مشکاة را دارد . بنده سال گذشته تعداد 2000 نسخه کتاب و 300 عدد سند خطی و حدود ده جلد کتاب خطی را به این کتابخانه اهدا کردم، که طی مراسمی که در آن ریاست دانشگاه تهران، ریاست فرهنگستان علوم و برخی استادان و همکاران فرهنگستان علوم شرکت داشتند، غرفه های مربوط افتتاح شد. البته کلیم کاشانی میفرماید: «بدنامی حیات دو روزی نبود بیش/ آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت/ یک روز صرف بستن دل شد به این و آن/ روز دگر به کندن دل زاین و آن گذشت». من عمری را در کتابخانهها گذراندم و بسیار نوشتم به طور مثال غیر از همه کتاب ها و مقالات که به 300 عدد سر می زند این اواخر چندین مقاله در دانشنامه زبان و ادب فارسی در مورد جرجانی، ابوریحان، محمدبن زکریای رازی، قانون ابن سینا، هدایه المتعلمین، بهاءالدوله رازی و ... نوشتم. در مورد قرابادین کبیر که کتابی 900 صفحه ای با قطع رحلی است که در هر صفحه 49 خط و هر خط 25 سانتیمتر و هر صفحه 1200 کلمه است، پژوهش کردم. هنوز نیز این پژوهشها را رها نکردهام. همین اواخر نزدیک به 6 ماه در مورد عمادالدین مسعود شیرازی و قرابادین پژوهش کردم. خلاصه اینکه باید بدانید که کتابخانه، بوستان و شکوفهزار دانشمندان است و دانشی مردان و دانشی زنان باید به کتابخانه سر بزنند.
* شما با آثار چه کسانی مأنوس هستید و در واقع نویسندگان محبوب شما چه کسانی هستند؟
در رشته کاری بیشتر آثار استادان میکروبیولوژی و ایمونولوژی نظیر وولف، مونود (که فیلسوف بزرگی بود)، گرابار، پیله و ... را پیگیری میکردم و شاگرد آنان بودم که چند نفرشان برنده جایزه نوبل بودند. اما در رشته غیرپزشکی، به تمام آثار فرهنگ و تمدن و شعر ایران علاقه دارم. حافظ، مولوی، سعدی، فردوسی، رودکی و ... را بارها خوانده و میخوانم. از کتابهای تاریخ نیز باید به بلعمی، بیهقی، طبری و اقبال آشتیانی و غیره اشاره کنم. از بین سفرنامهها نیز کار ابنبطوطه، شاردن و اکثر سفرنامههای دوران صفویه و قاجار را با علاقه خواندهام. من همیشه بسیار کتاب خوانده و میخوانم به همین دلیل قوه تندخوانی خوبی نیز دارم. حضرت سعدی می فرماید: «لاابالی چه کند دفتر دانایی را/ فرصت وعظ نباشد سر سودایی را/ دیده را فایده آن است که دلبر بیند/ ور نبیند چه بود فایده بینایی را». در این راه نور یکی از دیدگان جهان بینم را از دست دادم که همان مصداق شعر فوق است.
* آقای دکتر اگر بخواهید بار دیگر زندگی از سر بگیرید، چطور زندگی میکنید؟
اگر بخواهم از راه رفته برگردم که دیگر نمیتوانم. اما راهی که من رفتم راه خطا نبوده و سعی کردم راه خدمت را طی کنم و اگر در این راه کم گذاشتهام شرمنده ام. حضرت حافظ میگوید: «چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست/ که خدمتی بسزا برنیامد از دستم». نکته آخری که میخواهم بگویم این است که جوانان را تشویق به مطالعه و تحصیل کنیم و مهمتر از آن امکان کار برایشان فراهم آوریم چرا که جوانی که به دانشگاه برود و بعد امکان کار نداشته باشد، عاصی و سرخورده میشود. نکته دیگر اینکه به اخلاق اهمیت بدهیم، چه در سطح خانوادهها، چه در سطح عمومی جامعه و چه در سطح حرفهای همواره تلاش کنیم اخلاق را سرلوحه عمل خویش قرار دهیم. البته اول خود باید نمونه اخلاق باشیم وگرنه: «دو صد گفته چون نیم کردار نیست».
گفتگوکننده: شیرین امینی مروست، کارشناس کتابخانه فرهنگستان علوم