زندگی و زمانه امام سجاد(ع)
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان
دورهاى که امام سجاد(ع) در آن زندگى مىکرد، دورانى بود که همه ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و مردم یکى از مهمترین شهرهاى مذهبى (مدینه)، مىبایست به عنوان برده یزید با او بیعت کنند! احکام اسلامى بازیچه دست افرادى چون ابنزیاد، حَجاج و عبدالملک بن مروان بود. حجاج، عبدالملک را مهمتر و برتر از رسولالله(ص) مىشمرد و برخلاف نصوص دینى، از مسلمانان جزیه مىگرفت و با اندک تهمت و افترایى، مردم را به دست جلادان مىسپرد.
در سایه چنین حکومتى آشکار است که تربیت دینى مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزشهاى جاهلى چگونه احیا خواهد شد. امام سجاد(ع) در این شرایط، انسانى اهل عبادت بود که مهمترین تأثیر اجتماعیاش در ایجاد پیوند مردم با خدا به وسیله دعا بود؛ شخصیتى که همه مردم تحت تأثیر روحیات و شیفته مرام و روش او بودند. بسیارى از طالبان علم راوى احادیث او بودند و از سرچشمه پرفیض او که برگرفته از علوم پیامبر(ص)و على(ع)بود، بهره مىجستند.
شافعى در رسالهاى آورده است: «على بن حسین فقیهترین مردم مدینه است…» ابن شهاب زهرى ـ از عالمان زمان ـ با ولع تمام از امام بهره گرفته و حضرت را با عبارات زیادى ستوده است. او شیفته عبادت امام سجاد(ع) و خلوص حضرت بود. ستایش زهرى از امام تا اندازهاى بود که برخى از مروانیان به او مىگفتند: «یا زهرى! ما فعل نبیک، یعنى على بن الحسین!» از جاحظ نقل شده که مىگفت: «درباره شخصیت على بن حسین، شیعى، معتزلى، خارجى، عامى و خاصى همه یکسان مىاندیشند و هیچ کدام تردیدى در برترى و تقدم او (بر سایرین) ندارند».
از دلایل مهم شهرت امام و محبت او در میان مردم، انتشار جملات زیبا در قالب دعا بود که همه را به خود جذب مىکرد. سعید بن مسیب ـ از محدثان مشهور ـ مىگفت: «هیچ کس را باتقواتر از على بن حسین ندیدم.» مالک بن انس نیز بر این باور بود که (در آن زمان) در میان اهلبیت کسى همانند امام سجاد نبود.
آوردهاند که وقتى آن حضرت وضو مىگرفت، رنگ چهرهاش دگرگون مىشد. وقتى علت را مىپرسیدند، میفرمود: «آیا مىدانید که در برابر چه کسى مىخواهم بایستم؟» در وقت نماز به هیچ چیز توجه نداشت. زمانى که از خدمتکارش خواستند تا او را توصیف کند، گفت: «من هیچگاه در روز براى او طعامى نیاوردم و در شب بسترى براى او نگستردم».
در دادن صدقه و رسیدگى به محرومان نیز زبانزد بود و پس از شهادتش معلوم گردید که صد خانواده از انفاق و صدقات او زندگى مىکردند. به نقل امام باقر(ع)، امام سجاد(ع) شبانه نان بر پشت مبارکش میگذاشت و در تاریکى شب براى فقرا مىبرد و مىفرمود: «صدقه در تاریکى شب، آتش غضب خداوند را خاموش مىکند.» مردم نیز علاقه بدو داشتند و لذا در روایات آمده که قرّاء به سوى مکه راه نمىافتادند تا آنکه امام خارج شود و آنگاه به دنبال او هزار سواره به راه مىافتاد. وقتى که سواره از کوچههاى مدینه مىگذشت، هیچگاه نمىفرمود «راه راه»، تا کسى کنار رود. عقیده ایشان بر این بود که راه مشترک است و من حق ندارم دیگران را کنار بزنم و خود بروم. از امام باقر(ع) نقل شده است که: پدرم دو بار اموالش را در راه خدا تقسیم کرد.
امام سجاد(ع) و شیعیان
در واپسین روز واقعة کربلا، شیعیان در بدترین شرایط، از لحاظ کمّى و کیفى و نیز موقعیت سیاسى و اعتقادى، قرار گرفتند. کوفه که مرکز گرایشهاى شیعى بود، تبدیل به مرکزى جهت سرکوبى شیعه گردید. شیعیان واقعى امام حسین(ع) که در مدینه و مکه بودند و یا موفق شده بودند از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیارى هنوز در کوفه بودند، اما تحت شرایط سختى که ابنزیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرأت ابراز وجود نداشتند. کربلا از نظر روحى شکست بزرگى براى شیعه بود و به ظاهر این گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمىتوانند سر برآورند. تعدادى از اهلبیت و در رأس آنها امام حسین(ع)به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(ع) باقى مانده بود که البته در آن شرایط شهرتى نداشت، بهخصوص که فرزند بزرگ امام، یعنى علىاکبر نیز به شهادت رسیده بود. زندگى امام سجاد(ع)در مدینه و دور بودن از عراق، فرصت هدایت جریانات شیعى کوفه را از امام گرفته بود.
در چنین شرایطى که تصور نابودى اساس تشیع وجود داشت، امام مىبایست کار را از صفر شروع کند و مردم را به سمت اهلبیت بکشاند. امام در این راه موفقیت زیادى کسب کرد و توانست شیعه را حیاتى نو بخشد و زمینه را براى فعالیتهاى آینده امام باقر(ع) و صادق(ع) فراهم کند. تاریخ گواه است که امام در طول سى وچهار سال فعالیت، شیعه را از یکى از سختترین دورانهاى حیات خویش عبور داد؛ دورانى که جز سرکوبى شیعه به دست زبیریان و امویان نشان روشنى ندارد. بیست سال حاکمیت حجاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر کل قلمرو اسلامى، تنها جهتگیرى روشنش کوبیدن شیعیان، و در بخشهایى دیگر کوبیدن سایر مخالفان بود.
در این سالها دو نهضت شیعى در عراق رخ داد که هر دو با شکست مواجه گردید. پس از آن نیز شیعیان با شدت هر چه تمامتر مورد تهدید امویها، از قتل و شکنجه و زندان، قرار گرفتند: یکى «نهضت توّابین» بود که رهبرى آن را سلیمان بن صرد خزاعى، به همراهى تنى چند از دیگر سرشناسان شیعه در کوفه بر عهده داشتند… اشتباه عمده سیاسى آنها عدم سنجش موقعیت، خارج شدن از کوفه، و سپردن خود به دست حوادث بود. مختار نیز به دلیل این اعتقاد خود که رهبرى این حرکت توانایى درک مسائل نظامى و سیاسى را ندارد، حاضر به همکارى نشد و حتى موجب شد تا تعدادى از شیعیان از حمایت نهضت توابین خوددارى کنند.
همین ابهام درباره ارتباط امام سجاد(ع) با دومین جنبش شیعى یعنى «جنبش مختار» وجود دارد. این ارتباط نه تنها از زاویه نگرش سیاسى، بلکه از بعد اعتقادى نیز مشکلاتى را در بر دارد. گفتهاند که مختار پس از آنکه موفق شد در کوفه شیعیانى را به سوى خود جذب کند، از على بن حسین(ع) استمداد جست، اما امام روى خوش نشان نداد. چنین موضعى از سوى امام با توجه به سیاستى که امام تا به آخر دنبال کرد، منطقى به نظر مىرسد. امام از پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیاى این جامعة مرده با در دست گرفتن رهبرى آن وجود ندارد. به همین دلیل، ماهیت حرکت امام در دوران امامت آن حضرت، بهخوبى نشان مىدهد که حرکت امام تنها یک حرکت سیاسى نبود و در بسیارى از موارد بهوضوح برکنار از سیاست به معناى مشخص فعالیت سیاسى بوده است.
جنبه اعتقادى قضیه نیز از زمانى شروع گردید که مختار از محمد بن حنفیه خواست تا او را تأیید کند و مورد حمایت قرار دهد. محمد چنین کرد، اما نه به صورت رسمى. از آن پس اینگونه شایع گردید که در میان شیعه عراق، امامت محمد بن حنفیه پذیرفته شده است. گرچه این مسأله محرز نیست، اما بعدها که فرقهاى به نام «کیسانیه» شهرت یافت، داستان را از زمان مختار آغاز کردند.
با رسوخ بعضى از مبانى عقاید غُلات در میان برخى از شیعیان کوفه، بعدها مختار نیز در معرض اتهام گرفت و اینگونه شایع گردید که مختار در پیدایش غلات سهم بهسزایى داشته است. بنا به دلایل زیادى در تمام این مسائل، و حتى اینکه فرقهاى به نام کیسانیه به امامت یا مهدویت محمد بن حنفیه اعتقاد داشته باشند، تردید وجود دارد؛ اما در اینکه امام سجاد(ع)علیه غلات موضعگیرى کرده است، شواهدى وجود دارد. این به معناى وجود انحراف در میان شیعیان عراق بود که امام را وادار مىکرد تا از موضعگیرى و برقرارى رابطه مستقیم و حمایت کامل از آنها خوددارى کند.
بر پایه منابع شیعه، محمد بن حنفیه فرد منحرفى نبود و امامت امام سجاد(ع)را پذیرفته بود. بنابر این در اثبات اینکه واقعا خود را به عنوان امام براى شیعیان کوفه مطرح کرده، اشکالاتى وجود دارد و راهحلهایى مىتواند فرض شود که ابنحنفیه به دستور امام سجاد(ع) و براى دور نگاه داشته شدن امام دست به این اقدام زده است، گرچه شاهد تاریخى ویژهاى این مطلب را تأیید نمىکند.
به دلیل انحرافى که در فوق ذکر شد، تردیدى در میان برخى براى انتخاب امام وجود داشت. کسانى بودند که در انتخاب امام مردد بودند. به هر حال، امام موفق به بقاى شیعه و حتى گسترش آن گردید. علىرغم تلاشهاى مهم امام، که البته موجب بقاى شیعه گردید، مدینه به خاطر کجرویهایى که از صدر اسلام در آنها نهاده شده و علیه شیعه تحریک شده بود، جاى مناسبى براى رشد شیعه نبود و امام سجاد(ع)خود مىفرمود که دوستداران واقعى آنها در مکه و مدینه به بیست نفر نمىرسد. در حالى که در عراق افراد بیشترى وجود داشتند که به آنها علاقهمند بودند.
*تاریخ خلفا (با تلخیص بسیار)
منبع: روزنامه اطلاعات / دوشنبه 10 مهرماه 1396