مدار حق
سخنراني آیت الله دکتر سيدمصطفي محقق داماد به مناسبت سيزدهم رجب
(روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 9 اردیبهشت 1395، صفحه 6)
«تعبیر «شیعه علی» ترکیبی است که پیامبر بنیان نهاده است. لذا این ترکیب در روایات نبوی بسیارآمده است. به دونمونه زیر توجه کنید:
1- عن ام سلمه : قال النبی(ص): شیعه علی هم الفائزون یوم القیامه 1
ازام سلمه نقل است که پیامبر(ص) فرمود: پیروان علی تنها رستگارانند .
2- عن جابر و ابن عباس و ابی سعید الخدری و ام سلمه: کنا عند النبی(ص) فأقبل علی(ع) فقال النبی(ص): قد اتاکم اخی، ثم التفت الی الکعبه فضربها بیده ثم قال: و الذی نفسی بیده علی و شیعته هم الفائزون یوم القیامه2.
سئوال این است که پافشاری رسولالله(ص) براین مطلب آن هم درهمان روزهای نخستین چه معنا ميداده است؟ روزهای آغازین اسلام که به تدریج قرآن در حال نزول است وسنت پيامبر در حال شکل گرفتن است، شیعه علی چه معنا میدهد؟ سخن امشب من در مقام پاسخ به این سئوال است.
با قطع نظر از آنان که سعی ميکردند قرآن را نفی کنند مثل ابولهب وابوجهل، اگر به تاریخ اسلام وروزهای اولیه بعثت رسولالله برگردیم ميبینیم افرادی گوششان برای اولین بار با قرآن مواجه میشوند ولی هریک برداشت خودرا دارند. مولوی از زبان نی میگوید:
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
ابوذر را ميبینیم که گوئی فقط تحت تاثیر آیات اقتصادی و زهد،واندیشه مبارزه با تکاثر ثروت قرارمیگیرد.البته مبارزه با تکاثر یکی از تعلیمات اسلامی است ولی نه همه تعلیمات.در زندگی او ميبینیم که وی اکثرا در درگیریها به یک آیه تمسک می کرده وحتی آن را با صدای بلند در کوچه و بازار تکرار میکند.
زمانى که عثمان مى خواست بر اعمال خلاف شرع خود سرپوش بگذارد و آنها را براى مردم توجیه کند، از صحابه پیامبر، که در اطرافش جمع شده بودند، پرسید: «آیا جایز است خلیفه براى رفع نیاز شخصى، از اموال بیت المال استفاده کند و پس از رفع احتیاج، آن را به بیت المال برگرداند؟ کعب الاحبار پاسخ داد: آرى، جایز است. ابوذر خشمگینانه با عصاى خود به سینه کعب الاحبار کوفت. و شروع کرد آیه زیررا تلاوت کرد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ (توبه/34)
در همین رابطه روایتی در الدر المنثور سیوطی وجود دارد كه میگوید ابوذر غفاری یار پیامبر صل الله علیه و آله روزی در شام راه ميرفت در حالی که شمشیر بر دوش گرفته بود و ميگفت شمشیر را بر زمین نمی گذارم تا "واو" را در جای خود قرار دهید!! مردم پرسیدند چه اتفاقی افتاده؟ ابوذر گفت: معاویه واو "و الذین یکنزون" را از آیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ كَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ الی آخربرداشته است.شاید گمان کنید یک "واو" اینقدر اهیت ندارد که ابوذر را مجبور به گرد و خاک و داد و بی داد کند ولی جریان به این سادگی نیست. معاویه با برداشتن واو معنی آیه را به کلی زیر و رو کرده بود.معنی آیه بدون واو اینگونه ميشود که عده ای از خاخامهای یهود و کشیشان مسیحی...طلا و جواهر جمع کرده و آنها را انفاق نمیکنند؛ از اینرو به عذاب درد آوری بشارتشان ده. در نتیجه این یهودیان و مسیحیان هستند که اگر ثروت کلان و بی حد و مرز جمع کنند و انفاق نکنند مورد خشم و عذاب الهی قرار ميگیرند اما اگر این کار را یک مسلمان انجام دهد کار اشتباهی نکرده است.معاویه با برداشتن یک "واو" ميخواست از قرآن اینگونه سو ء استفاده کند اما ابوذر که سالها مهر سکوت بر لب زده بود غرید و در مقابل چنین خیانتی ایستاد چون معنای درست آیه با واو اینگونه ميشود که دو دسته جهنمی هستند؛ دسته اول: اهبار یهودی و رهبان مسیحی با آن خصوصیاتی که در آیه ذکر شده است (مثل خوردن مال مردم).
و دسته دوم: مسلمانان و غیر مسلمانانی که ثروت کلان بهدست آوردهاند و از انفاق آن خود داری ميکنندلازم به ذکر است که در این عکس العمل جناب ابوذر تنها نبوده و برخی دیگر از مسلمانان نیز او را همراهی میکردند که این خود میزان شدت اهتمام مسلمانان برای حفظ قرآن از هر گونه کم و یا زیاد شده آیات و حتی کلمات و حروف است.
این یک نوع برداشت وقرائت بود که توسط ابی ذر وافراد معدودی مانند او ازتعلیمات قرآن بود. لذاحسب مدارک معتبر پیامبر اکرم(ص) به تفاوت قرائتهای یاران واصحاب خویش توجه داشته تا آنجا که برخی را به منظور عدم درگیری ظاهرا توصیه به کتمان اندیشه ميفرموده است. مثلا ابی ذر با این گونه اندیشه هرگز به علو درک توحیدی ومعنوی سلمان نمی رسیده است.حدیث معروفی منقول از رسولالله(ص) است که فرمود«لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله» یعنی اگر ابوذر برمحتويات دل سلمان وتفکرات وانیشههای او واقف ميشد بی درنگ اورا میکشت.ولی رسولالله(ص) با این جمله در واقع برداشتهای سلمان را تایید فرموده است. در حدیث دیگری فرموده اگر ایمان ده درجه داشته باشد سلمان در درجه دهم است.
برداشت دیگر برداشت قدرت اندیشانه بود.این دسته از روزهای نخست برداشتشان از تعلیمات نبوی حتی اندکی هم مفاهیمی مانند معنویت، اخلاق نبود.صرفا فکر میکردند اسلام یک مرامنامه حزبی وبرای تشکیل یک گروه برای غلبه بر دیگران آمده است.به سند زیر توجه کنید:
ابن هشام مينویسد:
انه صلی الله علیه و اله اتی بنی عامر بن صعصعه فدعاهم الی الله عزوجل و عرض علیهم نفسه فقال له رجل منهم یقال له بیحره بن فراس:... والله لو انی اخذت هذا الفتی من قریش لاکلت به العرب.3 ظاهرا این داستان در ایام حج در منی اتفاق افتاده که رسولالله(ص) به در خیمهها ميرفته ودعوت خودرا اعلام میداشتهاند وقتی به قبیله بنی عامر میرسند ودعوت میفرمایند وبه تعبیر ابن هشام خویشتن را عرضه فرمودند مردی که نامش بیحرة بن فراس بودبه دوستانش گفت: اگر من میتوانستم این جوان را از قریش بستانم همه عرب را میخوردم!! یعنی بر همه غلبه میکردم.
گناهی ندارد او از تعلیمات پیامبر چیزی جز قدرت وغلبه برداشت نمی کرده است. بنده نمی خواهم بگویم که در دین هرگز قدرت سیاسی نیست، خیر.غرض من این است که دین فقط قدرت نیست.
عده ای هم برداشتشان شریعتمدارانه است.یعنی دین را در شریعت خلاصه میکنند.مثلا در طول تاریخ افرادی بودهاند که فکر میکنند که گوئی قرآن برای محدود کردن رابطه مردان وزنان نازل شده وهیچ هدف دیگری نداشته است.البته بسیاری ازاین احکام جزو مسلمات دین است ولی همه دین نیست ونباید کسی دین را دراین احکام خلاصه کند ومابقی را رها کند. وحتی هیچکس مجاز نیست که برای خودش ارزیابی کند وبگوید این عمل از آن بالاتر است.اصولاً این گونه ارزیابیهافقط کار خداوند ویا لااقل معصومین(ع)است ودیگران چنانچه از پیش خودیک حکم دینی را بردیگری اولویت دهند بدون دلیل، یقینا گناه کبیره خواهد بود. مثلا در فقه مزاحمت میان حق الله وحق الناس ویا در تزاحم میان خون آدمی با مال ویا حیوان محترم با اموال وامثال اینها به استناد روایات وادله محکم ومعتبر فقیهان نظر داده اند. قرآن مجید فرموده است وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل(بقره/191) فتنه تلختر وقبیح تراز قتل است. بسیاری ازما مسلمانان به راحتی دروغ میگوئیم ولی گناهانی که حسب نصوص شریفه روایات به مراتب از دروغ کوچکتراست درنظرمان از اهمیت بالاتری برخورداراست. به این حدیث توجه فرمائید:
امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:
ان الله عزّوجلّ جعل للشّر اقفالا و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شرّ من الشّراب ؛4
خداى عزّوجل براى بدى قفلهايى قرار داده است و كليد آنها شراب است و دروغ از شراب هم بدتر است. و نیز:
امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى فرمايد:جُعلت الخبائث كلّها فى بيت و جُعل مفتاحها الكذب ؛5
همه ى پليدىها، گويا در يك اطاق نهاده شده است و كليد آن اطاق دروغ است!!.
ولی در فیلم جدائی نادر از سیمین دیدیم که آن خانم براحتی چندین دروغ گفت و به شوهرش خیانت کرد ولی وقتی آن پیرمرد دروان حمام افتاده بود میخواست زیر بغل او را بگیرد زنگ زد به منزل یکی از روحانیون تا از او بپرسد من میتوانم به او دست بزنم یا خیر؟ برای دروغ گفتن وخیانت کردن تردید نکرد و به جائی تلفن نکرد که سئوال کند ولی برای دست زدن به مردی که فکر میکرد نامحرم است سئوال کرد.
این روزها نغمه بسیار تلخی به گوش میرسد مبنی براینکه چند هزار پلیس مخفی با لباس غیر رسمی برای تفتیش وتفحص در نوامیس مردم مامور شده اند. خدا کند از اخبار آحاد غیر معتبر باشد و مطابق با واقع نباشد وگرنه یکی از مصادیق جهل مقدس و مخالف با موازین شرعی وحقوقی است. عدم رعایت موازین عفاف ومقررات شرعی به یقین زشت وکریه است ولی سخن درنحوه برخورد است. سنت کردن پلیس با لباس شخصی و تفحص و تفتیش در نوامیس مردم که نه تنها درفرهنگ سازی اسلامی موثر نیست بلکه به یقین اثر معکوس خواهد داشت و بيگمان یکی از مظاهر جهل مقدس است!! من به مناسبت ایام که تولد میلاد کعبه میباشد توجه شمارا به حدیث زیر جلب میکنم: یکی از احادیث منقول درکتب اهل سنت این است که عمر بن خطاب در زمان خلافت خود برای حج به مکه مشرف شده در اثنای طواف نظرش به جوانی افتاد که یک طرف صورتش سیاه و چشمش قرمز و خون آلود است. عمر او را صدا زد و گفت: یا فتی من فعل بک هذا؟ای جوان چه کسی با تو چنین کرده و چه کسی تو را زده است؟جوان گفت: ضربنی ابو الحسن علی بن ابی طالب. علی – علیه السلام – مرا زده است. عمر گفت: تأمل کن تا علی بیاید. در همین حال علی بن ابی طالب رسید. عمر گفت: یا علی ءانت ضربت هذا الشباب؟یا علی آیا تو این جوان را زدی؟علی – علیه السلام – فرمود: آری من او را زدم. عمر گفت: چه چیز سبب شد که او را بزنی؟
علی –علیه السلام– فرمود: رأیته یتفتش عورات المومنین فضربته. دیدم او را که چشم چرانی و نظر به زنان مسلمان و نوامیس مردم ميکرد (به دنبال ناموس مردم بود). عمر گفت: ای جوان، لعنت بر تو، بر خیز و برو. فقد رآتک عین الله و ضربتک ید الله. به درستی که تو را چشم خدا دیده و دست خدا زده است.6
به هرحال تفتیش نوامیس مردم هرچند به منظور جلوگیری از روابط سوء جنسی،توالی فاسده ای دارد که مرضی الهی نیست.
با انتشار این خبربرخی میگویندکه درجامعه ما چرا بهجای- ویالااقل در کنار- قراردادن ماموران مخفی برای کشف این گونه روابط،مأمورانی در درون ادارات برای جلوگیری از فسادهای مالی، رشا وارتشاء، وحتی بی ادبی به ارباب رجوع، توهین به کرامت انسانی شهروندان، رعایت اوقات وانضباط اداری قرار نمی دهند؟
به نظر اینجانب بهطور کلی دردنیای امروز برای مبارزه با فساد راههای خردمندانه وعقلائی تری مطرح است که به هیچوجه به ناامنی روانی شهروندان منتهی نمیشود. در راس آن برنامهها شفافسازی است. دولت موفقتر دولت شفاف تراست.من دراینجا نمی خواهم در بحث مبارزه بافساد بحث کنم. البته فساد اداری امری است که حیات اجتماعی را متزلزل میکند واز موجبات زوال دولتهاست. فساد اداری درست همان نقشی رادارد که ریا در جوامع دینی دارد. حافظ میگوید:
آتش زهد وریا خرمن دین خواهد سوخت» و به راستی چنین است.ولی برای مبارزه بافساد نباید امنیت اجتماعی را ویران ساخت وهمه محیطهای کاری را به محیط رعب ووحشت مبدل نمود. اگر بخواهند بسیار راههای آسانتر وموصل به مطلوبتر وجوددارد. طرقی که تجربه زیسته بشری ازآنها عبور نموده و بهجائی رسیده که ميشنویم درفلان کشور برکناریها، استعفاها ورد
صلاحیت شدگان برای چه فسادهائی که به نظر ما بسیار صغیر است صورت میگیرد. ولی در کشور ما متهم را به سوء استفاده میلیاردها دلار وتومان از سرمایههای اصلی وبیت المال ملت محاکمه و طی چند جلسه محاکمه ناگهان به اعدام محکوم ولی معلوم نیست که چرا یکبار سئوال نشده که چه شخصی این مبالغ را در اختیار او نهاده است؟ واگر سئوال شده، پاسخ شنیده شده به سمع عموم نمی رسد؟ یک قطره شفافیت میتوانست از روزنخست از چنین جرمی پیشگیری کند. اگر دولت به نحو شفاف درآمد کشور اعم از نفت بشکه ای 140 دلار ویا کمتر ویا بیشتر ویا منابع دیگر ملی را برای ملت بیلان بدهد وهزینهها را هم مقابلش ارائه نماید معلوم میشود که این گونه سوء استفادهها چرا وچگونه رخ داده ودرآینده هرگز رخ نخواهد داد. مامور مخفی نیاز ندارد یک روزنامه مخلص، وطن پرست و راستگوی افشاگر به نظر من از چندین نهادهای نظارتی حتی علنی موثرتر خواهد بود.
از دوستی شنیدم که دکتر محمد مصدق در روزگاری والی آذربایجان شد. در همان روزنخستین کاریش، یکی از معاونین وارد شد ویک دسته انبوهی از اوراق پیش روی او نهاد.مصدق پرسید این اوراق چیست؟ پاسخ داد که اینها گزارشات« خفیه نویسان » است. گفت همه را ببرو دور بریز. شهررا با گزارش خفیه نویسان اداره نمی کنند، با رضایت و نارضایتی مردم اداره میکنند!!. (نقل به مضمون)
4- در کنار قرائتهای مختلف یک قرائت وجوددارد که کاملا با قرائتهای دیگر ممتاز است. قرائتی است که مارا به کشف حقیقت خودمان موفق میکند. به تعبیر دیگر میتوان گفت ما برای تبدیل شدن به خود حقیقی راهی نشان میدهند. این قرائت عبارت است از قرائت علوی.
روایت نبوی دقیقا برای این هدف بوده که مردم در آینده بدانندتفسیر دین را از چه کسی باید دریافت کنند. قرائتهای مختلف از هرمرام و قرائت علوی از دین یک قرائت جامع بوده است. قرائت معنوی،سیاسی، اجتماعی وتربیتی. صفی الدین حلی در باره ایشان چنین ميسراید:
1- اُمِعَتْ فی صِفاتِکَ الاْضْدادُ *** فَلِهَذا عَزَتْ لَکَ الاْنْدادُ
2- زاهِدٌ حاکِمٌ حَلیمٌ شُجاعٌ *** فاتِکٌ ناسِکٌ فَقیرٌ جَوادُ
3- شیَمٌ ما جُمِعْنَ فی بَشَرٍ قَـ ـطُ *** وَ لا حازَ مِثْلَهُنَ الْعِبادُ
4- خُلُقٌ یُخْجِلُ النَسیمَ مِنَ اللُطْـ ـفِ *** وَ بَأْسٌ یَذوبُ مِنْهُ الْجَمادُ
5- ظَهَرَتْ مِنْکَ لِلْوَرَی مُکْرَماتٌ *** فَأقَرَتْ بِفَضْلِکَ الحُسادُ
6- إنْ یُکَذِبْ بِها عِداکَ فَقَدْ *** کَـ ـذَبَ مِنْ قَبْلُ قَوْمُ لوطٍ وَ عادُ
7- جَلَ مَعْناکَ أنْ یُحیطَ بِهِ الشِعَــر ***ُ وَ یُحْصی صِفاتِهِ النَقادُ
1- ای أمیرالمؤمنین! در اخلاق و شِیَم تو صفات متضادی با هم جمع شدهاند و بدین جهت حریفان و همقطاران و هم انبازانِ تو نادرالوجود شده و نتوانستند در صحنة عالم خودی نشان دهند.
2 ـ چون تو هم زاهد بودی و هم حاکم، و حلیم بودی و در عین حال شجاع، شمشیر زن بی باک بودی و در عین حال اهل عبادت و دعا، فقیر بودی و در عین حال بخشاینده.
3 ـ اینها صفاتی است از اضداد که تا بحال در هیچ بشری جمع نشده و هیچیک از بندگان نتوانستهاند مثل آن را حائز گردند و در خود بوجود آورند.
4 ـ تو چنان اخلاق نیکو و لطیف و ملایمی داشتی که لطافت آن نسیم لطیف را شرمنده میکند، و در عین حال شدت و صولتی داشتی که از قهرش جمادات ذوب میشوند.
5 ـ از تو کرامتها و عجائبی سر زده و برای اهل عالم ظاهر گشته است تا جائی که ناچار، حسد برندگان بر تو، همه به آنها، اعتراف و اقرار نموده اند.
6 ـ اگر دشمنان تو آنها را تکذیب کنند تازه نیست ؛ قبل از آن هم قوم لوط و قوم عاد پیامبران خود را تکذیب نمودند.
7 ـ معانی موجودة در تو و واقعیت و حقیقت تو عالیتر و راقیتر است از آنکه بتواند شعر، آنها را در خود بگنجاند و بر آنها محیط شود، و بزرگتر است از آنکه بتوانند نقادان و حسابگران آنها را به شمارش درآورند.
اینجانب میخواهم به حضور این شاعر شیرین سخن
اهل بیت(ع) عرض کنم، صفات حضرت مولا علی اضداد نیستند، هرکدام مظهر یکی از جنبههای تعلیمات دین احمدی هستند. درخطبه متقین خودایشان مردمان پارسارا چنین توصیف میکند:
أَمَّا اَللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ اَلْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلاً يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ وَ أَمَّا اَلنَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ (خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه)
آنها(اهل تقوی) هنگام شب به نماز میایستند و قرآن را با ترتیل(با ملایمت و فهم کامل کلمات و آیات) میخوانند و قلوب خود را با تلاوت آیات قرآن تلطیف میکنند و داروی هر نوع بیماری خود را از قرآن میطلبند و هنگامی که به آیهای میرسند که در آن صحبت از تشویق است دلشان در طلب آن به تپش در میآید و آنچه در آن آیه وجود دارد انگار که مقابل چشمشان است و هنگامی که به آیهای از قرآن میرسند که صحبت از بیم و عذاب است طوری به وحشت در میآیند که پنداری خود را در آتش میبینند و صدای آتش را میشنوند و از بیم به رکوع میروند و در صورت و پیشانی و کف دستها و زانو و حاشیه پاها را بر خاک میگذارند و به درگاه خداوند استغاثه میکنند.
هنگام روز، آنها(افراد با تقوی) مردمی هستند دانا و شکیبا و پرهیزکار و ثوابکار،
بابی انت وامی یا مولای یا امیرالمومنین
ترکیب« دین علی»
البته از اسناد تاریخی چنین به دست ميآید که هم دوستان علی وهم دشمنان اصرارداشتند که راه علی وتفسیر وقرائت علی را قرائتی خاص حساب کنند تا آنجا که یک اصطلاح جدید از همان روزهای نخستین پیدا شد.دوستان از روی محبت ودشمنان با سوء نیت بکار ميبردند. آن اصطلاح ترکیب« دین علی» بود. دوستان وقتی این کلمه را استعمال میکردند منظورشان این بود که قرائت علی،تفسیر صحیح وواقعی از دین است ولی دشمنان با سوء نیت میخواستند بگویند که دین علی غیر دین محمد است. به این سند توجه فرمایید:
طبری متوفای سنه 310 هجری است. در کتاب« تاریخ الرسل و الملوک »7 خود از عطیة بن بلال نقل میکند 8 که در جنگ جمل یعنی سال 36 هجری مردی بنام عمروابن یثربی ضبّی از ارتش دشمن علی(ع) سه نفر از دوستان نزدیک وارزشمند آنحضرت را همراه با رجز خوانی به قتل رسانیدبه نامهای زیر:هلباء بن هیثم سدوسی،هندبن عمرو جملی وزید بن صوحان. رجزی که میخواند چنین بود:
انا لمن ینکرنی ابن یثربی
قاتل علباء وهند الجملی
وابن لصوحان علی دین علی 9
مردم هرکس مرا نمی شناسد بداند که من ابن یثربی هستم هلباء و هند جملی وزید بن صوحان را به قتل رسانیدم
آنان که همه پیرو دین علی بودند!!
عمار یاسر از لشگر علی(ع) براو تاخت واورا مجروح وبروی زمین انداخت. دوستانش اورا اززمین بلند کردند وبرای درخواست عفو وامان به نزد علی(ع) آورند. به نقل طبری حضرت مولا(ع) نپذیرفت ودستور داد اورا به قتل رساندند.10
طبری توضیح دیگری نمی دهد وبه نقل داستان بسنده ميکند.
با شنیدن این داستان انسان نخست تعجب میکند که چرا آن مظهررحم وعطوفت بر قتل او پای فشرده است؟ شاید به ذهن انسان بیاید پافشاری آن حضرت بدان جهت بوده که آن سه نفر برای ایشان بسیار مهم وعزیز بودهاند که البته بودهاند ولی علت ظاهرا ان جهت نبوده است.
با اندکی تتبع تاریخی پاسخ سئوال روشن میشود.مورخ دیگری درهمان دوران بنام ابن درید محمدبن حسن ازدی (321 م هجری) کتابی دارد بنام الاشتقاق که همین داستان واشعار را نقل وادامه میدهد که از حضرت علی(ع) علت عدم پذیرش امان سئوال شد وایشان چنین پاسخ فرمودند:
« ابن یثربی گفته است که سه تن از یاران مرا کشته است چون آنان بردین علی بودهاند،درحالیکه دین علی همان دین محمد است(زعم انهم قتلهم لانهم علی دین علی، ودین علی دین محمد )11
ملاحظه ميکنید که حضرت مولا(ع) نسبت به این نکته حساسیت داشت که دشمنان میخواستند بگویند علی دین جدید آورده ودین او متفاوت است از دین محمد(ص).
وآنحضرت اصرارداشت که من مفسر وبیانگر دین رسولالله(ص) هستم. حتی حسین بن علی(ع) در رجزهایش در روز عاشورا میگوید:
انا الحسین بن علی
آلیت ان لا انثنی
احمی عیالات ابی
امضی علی دین النبی 12
منم حسین بن علی هستم
سوگند خوردم که پشت به دشمن نکنم
حامی اولاد علی هستم
من پیرو دین نبی هستم
بنابراین جملات رسولالله در مورد آنحضرت به همین مقصود تفسیر میگردد. مثلا فخر الدين رازى، مفسر شهير اهل سنت ميگويد:
«وَمَنِ اقْتَدَى فِي دِينِهِ بِعَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدِ اهْتَدَى»
هركس در دينش به على بن أبى طالب عليه السلام اقتدا كند، به راستى كه هدايت شده است.
دليل بر اين مطلب اين سخن رسول خدا صلى الله
عليه وآله است كه فرمود:
«اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ دَارَ». 13
خدايا حق را بر مدار على بگردان، هر جا كه او باشد.
همه این جملات بدن معناست که معیار تفسیر حق از دین علی است وبایددین برهمان مدار قرائت شود ونه جزآن.
مولوی همین معنارا در معرفی علی(ع) بیان کرده است.
تو ترازوی احد خوبوده ای
بل زبانهء آن ترازو بوده ای
در زیارت نامه آن حضرت ميخوانیم که السلام علی میزان الاعمال .14 یعنی عمل مسلمانان باید با قرائت او از دین سنجیده شود ودر غیر این صورت چه بسا افرادی به نام دین رفتارهائی انجام دهندبه خیال صلاح وخیر درحالی که عین فساد وشراست.اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالو انما نحن مصلحون.
بنابراین ما اگر خودرا شیعه علی مينامیم نباید فقط چون حاجت ما را روا میکند علاقمند باشیم.معنای تشیع برای ما باید آن باشد که حقایق دین را فقطآزآنان بگیریم. دین علی یعنی دین اسلام با قرائت علوی.
مفهوم علی ولی الله
............... علی مع الحق والحق مع علی یدود حیت مادار
............... علی والقران لايفترقان حتی یردا علی الحوض
همه این مفاهیم رساننده همین معنا هستند که از میان قرائات مختلف تنها قرائت ایشان صحیح وراهگشاست.
به حدیث زیر توجه کنید:
لا تغتروا بكثرة صلوتهم ولا بکثرة صیامهم ولکن اختبروهم بصدق الحدیث واداء الامانه.
------------------------------------
پي نوشت:
1- تفسیر التذهیب ، بیهقی ، 355 ، ذیل آیه " و لقد ارسلنا من قبلکم فی شیع الاولین " و مفاتیح النجاه ، علامه بدخشی ، ص61
2- کنوز الحقائق فی حدیث خیر الخلائق ، علامه مناوی ، باب حرف عین ، ص98 ؛ تذکره الخواص ؛ سبط ابن الجوزی حنفی , باب دوم , ص54 ؛ تاریخ دمشق ، ابن عساکر ، ترجمه الامام امیر المومنین ، ج2، ص422 ، ح958 ؛ تاریخ دمشق ، ج42 ، ص333 ، ح8900 ؛ مناقب علی ، علامه عینی حیدر آبادی ، ص37
3- سیره ابن هشام، ج 2، ص 32.
4- جامع السعادات، ج 2، ص 249.
5- همان
6- شهرستانی در«ملل و نحل» و ابن ابی الحدید در«شرح نهج البلاغه» رياض النضره، محب طبري، ج 3، ص 164. ونیز بحارالانوار، ج 39، ص 340؛
7- تاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ الامم والملوک معروف به تاریخ طبری کتابی است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر طبری تاریخنگار و محقق مسلمان ایرانیدر اواخر سده سوم پس از هجرت به رشته تحریر درآمدهاست. طبری نویسنده مشهورترین، مهمترین و ارزشمندترین مجموعههای مفصل تاریخ عمومی اسلام و جهان به شمار میآید.
8- طبری ، تاریخ ، تصحیح م.ابوالفضل ابراهیم (قاهره1960)ج4
ص514 به بعد
9- همان ،ص517
10- همان
11- ابن درید، کتاب الاشتقاق ، تصحیح م. هارون (بغداد 1979) ص313
12- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 49 .
13- فخررازی ، التفسیر الکبیر، ج1، ص168، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
14- بحارالأنوار/ج /97 ص 330»
***
روابط عمومی فرهنگستان علوم