با سلام و قدردانی از اعضای محترم مجمع عمومی فرهنگستان علوم از اینکه فرصتی به من دادند تا در جمع شما عزیزان حضور پیدا کنم. در اولین حضور در نشست مجمع عمومی فرهنگستان در مورد موضوع آب که همه شما کم و بیش از آن اطلاع دارید و امروز گریبانگیر ما در کشور شده است مطالبی بیان می کنم.
البته من نه چندان بضاعت علمی دارم و بخصوص نه چندان بضاعت فلسفی که بخواهم در زمینه فلسفه و بخصوص فلسفه آب صحبت کنم اما تمایل دارم از این فرصت کوتاه که در اختیارم گذاشته شده است استفاده کرده و به این بپردازم که آیا مقوله آب که برای توسعه کشور بزرگترین چالش پیش روی ما بوده و ما اکنون در برابر آن عاجز شده ایم چیست. آیا آب علم است که با آن علمی برخورد نکرده ایم یا نوعی فلسفه است که آن را نشناخته ایم. در واقع آیا آب - البته نه تنها در ایران بلکه در تمام جهان - فقط یک علم درباره موضوع H2O است یا اینکه از مفاهیمی دیگری همچون منطق، حقیقت، اراده، هستی، تفاوت، طبیعت، فلسفه و امثال آن برخوردار می باشد که ما از آن غافل بوده ایم و اصولا آیا گنجاندن این مفاهیم در قالب نمودهای فیزیکی و مادی -گرایانه نیازی به گرفتن کمک از سوی فیلسوفان ندارد. زیرا ممکن است فلاسفه تحلیل متفاوتی از بعد مادی آب داشته باشند که ما از آن غافل هستیم. آیا ما در ایران نباید علاوه بر جنبه های علمی آب به سایر ابعاد آن نیز می پرداختیم. گفته می شود که در یونان باستان « نه بی فلسفه آب می خوردند و نه آب بی فلسفه می خوردند» البته ما نیز در ادبیات و معارف خود به مواردی مشابه این قبیل گفته ها بر می خوریم ولی به سادگی از کنار گذشته و هنوز هم از آن می گذریم. مثلاً تا همین چند سال پیش در مکتب خانه های دینی ایران در کردستان در کنار موضوعات دینی اخلاق و فلسفه آب هم آموزش داده می شد. یا اینکه شاعری مانند سهراب سپهری در قسمتی از شعرخود با عنوان صدای پای آب می سراید که آب بی فلسفه می-خوردم و توت بی دانش می چیدم که واقعا نمی دانم این گفته چه چیزی را می تواند در ما القا کند. اصولا آیا نباید به ذهن ما خطور کند که اگر مثلا مدیری = مانند اکثر مدیران و متولیان آب کشور- بدون درک فلسفه وجودی آب و یا حتی وظیفه فلسفی شغلی خود و بدون دانش بخواهد مدیریت و حاکمیت بر آب یعنی حیاتی ترین ماده طبیعت را در این سرزمین خشک انجام دهد نتیجه اش همین خواهد بود که می بینیم. البته از مدیران آب که بگذریم آن ها ما حصل آموزش دانشگاهیان هستند. لذا اگر مشکلی هست که البته وجود دارد دانشگاه و سیستم آموزشی کشور نیز در زمینه آب مقصر است. آیا کشوری مانند هلند که به گفته خودشان اگر در دنیا فقط یک چیز باشد که آن کشور بتواند درباره آن حرفی برای گفتن داشته باشد آب است و آنها در دانشگاه هایشان دپارتمان ها و انستیتوهای فلسفه آب دارند راه اشتباه را طی می کنند یا ما که در حال حاضر بر عکس آنها و با سال ها دست و پنجه نرم کردن با چالش های بی آبی و کم آبی و یا بد آبی فقط یک چیز اگر باشد که الان درباره آن حرفی برای گفتن نداریم آب می باشد راهی درست را طی کرده و هنوز هم آن را ادامه می دهیم . بد نیست که قبل از ورود به بحث عرض کنم مثلا ما از همان ابتدای ورود یک دانشجو به حیطه آب از معادلات و فرمول های خشک هیدرولیکی و هیدرولوژیکی و ویژگی های شیمیایی مربوط به آب سخن می گوییم بدون آنکه به او بفهمانیم که این آب واقعا چیست و چه رابطه ای با ما دارد. گفته می شود که دانشگاه مدرسه عشق است و استاد باید عاشق تربیت کند یعنی اگر ما به دانشجویانمان درس آب می دهیم آنها باید سرانجام عاشق آب شوند. اما شاید ما به آنها از همه چیز آب گفته ایم الا خود آب یعنی آن چیزی که می بایست می گفتیم. شاید هم خود ما نیز از آن چیز زیادی نمی دانیم و به همین درد گرفتاریم. شاگردان ما شاید عاشق آب شده باشند اما عاشق هیدرولیک آب، هیدرولوژی آب، بوی آب، ظاهر آب و رنگ آب و غافل بوده ایم که عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود. مشابه همین ننگی که امروز با این وضعیت آبی بر پیشانی ما مردم وبه ویژه متخصصان آب نقش بسته است. من پس از شرح مختصری در این زمینه تمایل دارم که به اصطلاح گریزی هم به صحرای بی آب ایران بزنم تا ببینیم چه عللی باعث شد که به اینجا رسیده ایم و آیا برای برون رفت از این بحران راه حلی هست یا اینکه به گفته مولانا «دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد». چرا که در این زمان که این وضعیت حاد آبی بر کشور حاکم شده است صحبت از فلسفه آب چه سود یا مزه ای می تواند داشته باشد و بهتر است راهکاری هم ارائه شود «چه سودی بود روزه بی نماز --- چه مزه دهد قرمه بی پیاز» می دانیم که برای نامیدن هر شیئی در طبیعت با دو زبان می توان می توان صحبت کرد.
یکی زبان طبیعی یا معمولی
و دیگری زبان علمی یا شیمیایی
که درباره اکثر اشیای این دو زبان یکی هستند و یا باهم همخوانی دارند. اما حداقل در مورد دو چیز یعنی خاک و بخصوص آب این طور نیست. یعنی زبان علمی آنها چیزی و زبان معمولی آنها مفهوم دیگری دارد. جالب آنکه در ارتباط با نقش ما در دانشگاه دانشجوی ما حتی پس از شش - هفت سال تحصیل در زمینه علم آب یا خاک شاید نداند که زبان مردمی یا معمولی واژه های آب یا خاک چیست. مثالی بزنم که او حتی پس از متخصص شدن هم احتمالا نمی داندکه مثلا واژه آدم یک کلمه فارسی نیست. بلکه یک واژه عبری است به معنی خاک. حوّا هم کلمه فارسی نیست و آن نیز یک واژه عبری است به معنی زندگی دهنده و او درحالی که مرتب از رابطه آدم و حوّا و داستان آنها حرف می زند شاید نداند که در پس این واژه ها مفاهیم دیگری نیز هست. یعنی آیا او نباید فکر کند که جفت بودن آدم و حوّا یعنی وابسته بودن خاک و زندگی است که یک مفهوم فلسفی دارد و او باید با خاک یا آب علاوه بر رفتار علمی به جنبه های فلسفی آن نیز نیم نگاهی داشته باشد. در واقع اگر آب تنها همان H2O است چرا این همه پسوند و پیشوند با آن بکار می رود که در مورد سایر اجسام این گونه نیست. واژه ها و فرازهایی مانند فلسفه آبی، خرد آبی، اخلاق آبی، زیبایی آب، و امثال آن از این قبیل هستند. در واقع به صورت کلی نمی توانیم بگوییم که به خصوص در ایران آب صرفا همان H2O است و می توانیم مانند سایر اشیاء با آن تنها علمی برخورد کنیم و به جنبه های دیگر آن توجه نداشته باشیم.
اگر آب فقط H2O بود در روستاهای ما بعضا چرا مهریه زنان و دختران را چند ساعت یا چند شبانه روز آب یک رودخانه یا قنات می کردند و می کنند که امروز در اثر پروژه هایی که- هر چند علمی - توسط همین خبرگان آب طراحی و اجرا شدهاند سرانجام با خشک شدن آنها روزگار زناشویی آنها تباه گردیده است و البته هیچ کس هم پاسخگو نمی باشد. اگر آب فقط H2o بود و ما هم که علمی با آن برخورد کرده ایم پس چرا به این وضعیت دچار شده ایم. بنابراین مفهوم آب دقیقا بستگی به این دارد که چه افرادی، در کجا، در چه زمان، برای چه هدفی، در چه موقعیت و با چه دیدگاهی به آن نگاه می کنند. باید بدانیم که قدرت پنهان و رمزآلود آب در دل اقوام و فرهنگ ها حضور مداوم و متفاوت داشته است که متاسفانه امروز کم رنگ گردیده است. ما تا خود آشیان اکولوژیکی خود در طبیعت را در ارتباط با آب نشناسیم نمی توانیم از آن درک درستی داشته باشیم.
بشر نخستین هزارها سال قبل از فلاسفه خودشناسی ظاهری را از نگاه کردن در آب و دیدن تصویر خود در عمق آب آغاز کرد و از آنجا بود که سعی کرد به تاثیر رمز و رموز این ماده مرموز در تداوم حیات خود پی ببرد. او به تجربه دریافت که برای تداوم حیات باید مثل آب باشد. او درک کرد که:
- هیچ چیز در دنیا به اندازه آب نرم و لطیف نیست،
- هیچ چیز یارای مقابله با آن را ندارد،
- با نرمی بر سختی ها غلبه می کند
- انعطاف پذیر است.
- و ده ها معیار دیگر
با نام بروس لی همه ما آشنایی داریم. انسانی قوی و تاثیرگذار ولی عجیب که تحصیلاتش در رشته فلسفه بود وی می گفت شخصیت و قدرت خود را بر گرفته از آب می داند. در نوشته های او آمده است که من از آب الهام می گیرم. زیرا آب در کمال قدرت آنقدر انعطاف پذیر است که اگر آن را در فنجان بریزی فنجان می شود و اگر در بشقاب بریزی بشقاب خواهد شد. انسان تجربه کرده بود که آب صبور است و هر چیز سخت و غیر قابل تغییر را بالاخره تغییر می دهد. همانطور که طی میلیون ها سال دره گراند کانیون در آریزونا را بوجود آورد و هرچند توان فرسایش دهی آب با نرمی آن در تضاد است اما این تضاد نیز جزء ویژگی های خوب آب می باشد. در قدیمی ترین متون چینی ها که گویا توسط لائوتسه در بیش از 6 قرن قبل از میلاد درباره راه و رسم زندگی انسان ها نوشته شده است و در واقع بنیاد و اساس فلسفی و مذهب تائوئیسم بوده و بر بودائیسم و کنفسیوس گرایی نیز موثر بوده است در چندین بخش به ویژگی غیر عادی آب در رابطه با زندگی انسان اشاره می شود و عنوان می کند که باید مثل آب بود تا زندگی تداوم داشته باشد. از جمله اشاره دارد که:
همه رودها به دریا می ریزند زیرا دریا از آن ها فروتر است.
دریا پایین تر از همه چشمه هاست ولی بدون آنکه کاری انجام دهد قدرت چشمه ها را با فروتنی از آن خود می کند پس فروتنی به آب قدرت می بخشد و انسان هم باید فروتن باشد. و در جای دیگر می گوید: «اگر می خواهید زندگی مردم را سامان بخشید همچون آب رفتار کنید و فروتر از آن ها قرار بگیرید». و نیز حتی می گوید «اگر می خواهید مردم را هم رهبری کنید یاد بگیرید هما نند آب چگونه از آنها پیروی کنید» زیرا آب بدون تلاش همه چیز را سیراب می کند و جمع شدن در پستی را حقارت نمی-شمارد. در واقع بر مبنای همین تفکرات و تجارب بود که بعدها آب راهنمای فلسفی انسان قرار گرفت. گفته می شد که آب مرکبی است که شعر حیات با آن نوشته می شود و از اینجا بود که به تدریج فلسفه آب به عنوان مشغله ای متمایز از الهیات آغاز گشت. فیلسوفان در تلاش بودند تا از راه مشاهده و به دور از افسانه های دینی و بی توسل به خدایان آب را بشناسند. نخستین فلاسفه طبیعت گرا بودند. آن ها می دیدند که در طبیعت ماده ای به ماده دیگر تبدیل می شود، لذا تصور آن ها این بود که باید یک ماده واحد و اولیه وجود داشته باشد که موجب همه این تغییرات گردد. آنها سعی داشتند که آنچه را در طبیعت رخ می دهد از طریق طبیعت توضیح دهند. اولین نسل این فیلسوفان در شهر کوچکی در غرب ترکیه بنام ملطیه بودند. ملطیه بندرگاه معروفی بود که به دلیل رفت و آمد زیاد ملوانان و تجار و کشتی ها مانند هر بندرگاه دیگر مردم آنجا از دین و مذهب و باورهای خرافی فاصله داشتند. اولین کسی که در ملطیه نظریه فلسفه آب و در واقع فلسفه علم را مطرح کرد طالس بود. به طوری که بعد از او بود که آب سرچشمه فلسفه هم قرار گرفت. هنر طالس این بود که کلمه چه را با کلمه که جایگزین کرد و می گفت نباید پرسید که جهان را که ساخته است بلکه باید پرسید جهان از چه ساخته شده است. از دیگر مشخصه افکار او این بود که به دنبال یک اصل نخستین یعنی همان عنصر اولیه پیدایش جهان بود. البته قبل از او کسانی که برای نخستین بار به اندیشیدن فلسفی پرداختند بر این عقیده بودند که همه موجودات از یک شیئ واحد بوجود آمده اند و سرانجام هم به همان شیئ تجزیه می شوند. یعنی تصور این بودکه هیچ چیز ازبین نمی رود.
طالس بنیان گذار رسمی این فلسفه بود. شاید علت این باشد که او می دید که در خوراک همه موجودات نوعی از آب یا رطوبت وجود دارد و تمام بذرها و تخم های همه موجودات مرطوب هستند. طالس معتقد بود که در جهان طبیعت با تمام تنوع و کثرت، یک وحدتی در کار است و همه اشیای متکثر طبیعت از یک ماده واحد تشکیل شده اند. طالس آب را همان ماده واحد و لذا ماده اولیه همه چیزها می دانست و می گفت همه چیز از آب یا شکل خاصی از آب بوجود آمده اند و دوباره به آب مبدل می شوند. همانگونه که گیاهان از رطوبت موجود در بذر بوجود می آیند و دوباره به نحوی به آن مبدل می شوند. و نیز می گفت زمین روی نوعی از آب شناور است. البته نباید از نظر دور داشت که کسانی هم که برای اولین بار درباره خدایان می اندیشیدند نیز همین عقیده را درباره طبیعت داشتند. ولی اینکه آیا منظور طالس همین آبی است که ما می شناسیم معلوم نیست.
نیچه در کتاب «فلسفه در عصر یونانیان» می گوید اینکه طالس گفته است همه چیز از آب است و به آب بر می گردد یک فرضیه علمی غلط است ولی رد کردن آن هم بسیار مشکل می باشد. اینکه یک ماده واحد برای طبیعت وجود دارد و این ماده نیز آب همان آب باشد آیا یک بحث فلسفی است یا علمی یا متافیزیکی موضوعی بسیار پیچیده ای است که خود نیاز به پیش فرض هایی دارد که از خود موضوع مهمترند زیرا مطابقت ذهن و عین به این سادگی امکان پذیر نمی باشد.
از باورهای دینی درباره فلسفه وجودی آب نیز نباید به سادگی عبور کرد. قبل از طالس مردمان بین النهرین و مصریان باستان آب را نیروی خلاق، آفریننده، دارای اراده الهی در نظر می گرفتند و آب را منشاء عالم اشیاء و همه موجودات می دانستند. اگر به اوپانیشادها که کهن ترین متون آیین هندو است و تاثیر شگرفی بر فلسفه و دین هندو دارد مراجعه کنیم در فصل آفرینش جهان آمده است که «در اغاز هیچ چیز نبود جز مرگ و تاریکی» سپس با نیایش آب بوجود آمد و آب همان روشنایی بود وبه تدریج حباب های آب سخت شد و خاک بوجود آمد. از باورهای دینی ما نیز که در قران آمده است نیز شاید همین تلقی شودکه آب اولین مخلوق خداوند است.
در آیه 7 از سوره هود می فرماید خداوند آسمان ها و زمين را در شش روز [شش دوران] آفريد و آب را عرش اصلی قرار داد. و نیز در آیه 30 از سوره انبیا باز می فرماید که هر چیزی را از آب زنده قرار دادیم.
در هر حال در ابتدای پیدایش فلسفه آب در مکتب ملطیه تفکر فلسفی راهی شد برای ظهور کلمه من یعنی این من باید بتواند با دلایل قاطع ادعای خود را درباره آب ثابت کند و در باره آب حساب پس دهد. توجیهات او نباید بر مرجعی بیرون از من بلکه باید بر منابع خود من و یا مورد تایید من استوار باشد. یعنی من هر شخص یا من جامعه باید امکان بروز داشته باشد و به فعلیت برسد و این تنها از راه فلسفه عملی است. لذا اگر این من یا ما بودیم که در ایران در مورد آب برنامه ریزی کردیم که در این صورت باید حساب پس بدهیم. همانطور که عرض کردم در یونان باستان آب را بدون فلسفه نمی خورند ولی ما در ایران در طی سال های گذشته آب را بدون سیاست و وکالت و قضاوت و تجارت و امثال آن را مصرف نکرده ایم. به همین دلیل امروز ما در ایران با این پرسش روبرو هستیم که اینده آب بی فلسفه در کشور چیست. عمده این وضعیت در 50 الی 60 سال اخیر با گسست از طبیعت و غلبه فرهنگ بر طبیعت بوجود آمده است. در حالی که کشور سابقه هزارها سال همزیستی با طبیعت و آب را داشته است امروز فرهنگ بر جامعه ما حاکمیت دارد نه طبیعت و آب. در توضیح این وضعیت دو دسته عوامل دخالت داشته-اند یکی تغییرات کلان در کره زمین که خارج از اراده ما بوده است و دیگری تغییراتی که خود ما عامل آن بوده ایم. چون تغییرات کلان به این درجه نمی تواند معنی دار باشد پس ببینیم رفتار ما با آب چگونه بوده و ما چه کرده ایم که به اینجا رسیده ایم و ریشه این تغییر رفتار در چیست.
باید به این پرسش بپردازیم که آیا راهی برای تغییر فرایندهای خود داریم. این سخن هر چند انتزاعی و نظری هم باشد گفتگو درباره آب را می گشاید. مناسب ترین مدخل برای ورود به این بحث رابطه فلسفی آب با فرهنگ است. در زمان کنونی باید به سه گانه یا ترای لوژی طبیعت و آب و فرهنگ بیش از گذشته بپردازیم. تفکر فلسفی درباره فرهنگ مستلزم تصور آن در مقابل آب و طبیعت است و بر عکس تصور فلسفی درباره طبیعت و آب مستلزم تصور آن در تقابل با فرهنگ است. ما همواره در میانه طبیعت و فرهنگ زندگی کرده ایم و این دلیل گرفتاری ما در مقوله آب شده است زیرا سیر تاریخ در ایران بخصوص در 50 الی 60 سال اخیر به سوی غلبه فرهنگ بر طبیعت بوده است و هر چه زمان گذشته است ما بیشتر فرهنگی شده ایم و فرهنگ بر طبیعت ما غلبه کرده است غافل از آنکه طبیعت آفریده اول و فرهنگ آفریده دوم است. طبیعت را خدا آفریده است ولی فرهنگ را ما آفریده ایم. زندگی ما در ایران در گذشته بسیار طبیعی بود. ما با طبیعت احساس یگانگی می کردیم و سخن طبیعت را می شنیدیم. نشانه های روابط ما با آب و طبیعت را در اخلاق و ادب و دین و هنر و فکرو تمامی اعتقادات و باور ها مردم می توان مشاهده کرد. قبلا بین قنات و نحوه آبیاری و دعای باران و آداب ازدواج با چشمه و آب پشت سر مسافر ریختن و آب مهریه کردن و اعتقاد به بهشتی که پراز آب است و شعر در مدح باران و مرثیه خوانی برای کربلای بی آب و دیگر مقولات فرهنگی ارتباط و پیوند وجود داشت. اما اکنون و در دوره مناسبات پیچیده فرهنگی از نسبت ما با طبیعت خبری نیست و ما در چنبره ساخته های خویش اسیر شده ایم. هر چه زمان می گذرد ما از یک منظر انسانی تر می شویم ولی از منظر دیگر از حالت طبیعی دورتر. در مقایسه با دوران یگانگی خود با طبیعت ما بیش از پیش آزادی خود را از دست داده ایم. در گذشته طبیعت سخن حق و سخن خدا را به ما منتقل می کرد اما امروز ما چیزهایی درست کرده ایم که مانع شنیدن سخن طبیعت یعنی سخن خدا می شود. ما خود محصول و زاییده طبیعت هستیم. اگر می خواهیم به آینده خود بیندیشیم باید از اسارت کنونی خود در تکنیک و فرهنگ رها شویم و به شیوه های همدمی و یگانگی با طبیعت باز گردیم. تنها با یک رفتار متعادل است که می توان انتظار ظهور فرهنگی را داشت که نسبت ما را با طبیعت سامان دهد. لذا تا ما به تعادل فرهنگی نرسیم نمی توان انتظار برقراری نسبتی پایدار میان مردم و آب و طبیعت را داشت. نکته ای که عمق بحران آب را در ایران نشان می دهد آن است که روش مدرن رفتار ما با طبیعت تناسبی با اندرونیات ما ندارد. وقتی قومی مدرن می شود که به اقتضای مدرن بودنش با طبیعت رفتار کند. مشکل ما از آنجا بروز می کند که ما نسبتا به اقتضای ابزار و تکنیک های مدرن زندگی می کنیم اما هنوز تمامی اقتضائات مدرن شدن از جمله اندرونیات سازگار با فرهنگ مدرن را نداریم. تصور کنید که کلان شهرها با مرکزیت انسان شکل گرفته اند. در کشورهای توسعه یافته کلان شهرها اقتضائات مدرن شدن را دارند. مثلاً توکیو و نیویورک و لندن کلان شهرهای مدرن هستند چون اقتضائات مدرن شدن را دارند. اما اسلام آباد و داکا و تهران و مشهد کلان شهر مدرن نیستند. این شهرها خارج از اسلوبند و مردم از زندگی در آنها احساس رضایت ندارند. ولی شهر اصفهان در زمان شاه عباس و یا نیشابور در زمان عطار و شیراز در زمان حافظ چنین مشکلی نداشتند. مساله امروز ما در ایران به خصوص در ارتباط با آب این است که ذهن ما هنوز شکل نگرفته است که نسبت با طبیعت را آن گونه که زندگی مدرن می طلبد تغییر دهد. اما به فرض آنکه مردم ایران مدرن شوند و به تمام اقتضائات زندگی مدرن تن در دهند اصل مشکل فرهنگ مدرن در ایجاد بحران در طبیعت حل نمی شود.
حال: شرح این هجران و این سوز جگر. این زمان بگذار تا وقت دگر: و به این بپردازیم که چه روندی طی شد تا ما به این وضعیت آبی دچار شویم و علل و ریشه های بوجود آمدن بحران آب در ایران در چیست و آیا آنطور که عنوان می شود آیا توسعه کشاورزی در بوجود آمدن این بحران موثر بوده است و یا آنکه کشاورزی هم خود معلول بوده است. شاید باز خوانی این علل و عدم تکرار آنها بتواند در اجرای راه حل های پیشنهادی برای برون رفت از این وضعیت موثر واقع گردد. واقعیت این است که من شخصا از اقتصاد و به خصوص اقتصاد مقاومتی هم اطلاعات زیادی ندارم ولی به نظر می رسد که اگر قرار باشد به اقدام و عمل در اقتصاد مقاومتی عینیت بخشیده شود مهم تر از اقدام و عمل در زمینه منابع آب و به خصوص منابع آب های زیرزمینی چیزی وجود نداشته باشد. زیرا آب در ایران نه تنها مایه حیات و پایداری کشور است بلکه کاریزاصلی تمام فعالیت های اقتصادی و توسعه نیز می باشد و ما باید ابتدا کاریز اصلی را سر و سامان دهیم «حبذا کاریز اصل چیزها – فارغت آرد ازین کاریزها» ریشه و علل بوجود آمدن وضعیت کنونی آب در کشور که اگر بشود از آن به عنوان بحران آب نام برد بسیار زیاد و پیچیده است ولی در یک آسیب شناسی کلی ریشه این موضوع بر می گردد به سال های قبل از انقلاب که روند خاصی در پیش گرفته شد و متاسفانه همان روند پس از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد. در اوج قدرت نظام قبلی و شرایط وفور پترو دلارها که ایران یک کشور عقب افتاده به شمار می رفت روشنفکران برای رفاه بیشتر خواهان پیشرفت بودند و نظام نیز در راستای اهداف سیاسی خود برای رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ نیاز به پیشرفت داشت. از طرفی با توجه به سیستم ارباب – رعیتی حاکم بر کشور اگر قرار بود پیشرفتی حاصل شود نیاز به تحول اقتصادی و سرمایه گذاری احساس می شد ولی چون بستر کشور صنعتی نبود لذا می-بایست در زمینه توسعه کشاورزی سرمایه گذاری شود و کشاورزی هم نیاز به آب داشت. در آن زمان تنها منابع آب کشور رودخانه و چشمه و قنات بودند و کشاورزی نیز از نوع معیشتی و سنتی بود. در واقع برای توسعه کشاورزی نیاز به منابع آبی جدیدی احساس می شد که تنها گزینه پیش رو آب های زیر زمینی بود ولی برای به خدمت گرفتن این منابع تکنولوژی آن در کشور وجود نداشت. با وارد کردن فناوری بوم ناسازگار حفر چاه و استخراج آب های زیر زمینی هجمه شدیدی به منابع آب دشت های جنوب، شرق، شمال شرق و ایران مرکزی که بالغ بر 50 درصد رسوبات آبرفتی کشور متعلق به آنهاست و از شرایط تابش و دمای مناسب برای کشاورزی برخوردار هستند آغاز گردید. به نظر من بزرگترین اشتباهی که در آن زمان صورت گرفت این بود که تصور می شد و البته باز هم چنین تصور می شود که آب های زیرزمینی موجود در این آبرفت ها تجدیدپذیرند. حال آن که آب هایی که در لایه های آبدار زیرزمینی ما تجمع یافته اند به نظر من عملا نیمه فسیلی هستند که پر شدن آنها در حدود 200000 سال قبل در دوره های تر سالی شدید پلوویال صورت گرفته است و اگر استخراج شوند که استخراج هم شدند در عمل تجدید نخواهند شد. استخراج لجام گسیخته آب از این منابع همراه با توسعه هایی که در سرشاخه های رودخانه های منتهی به این آبرفت ها و به خصوص مخروط افکنه ها صورت گرفت باعث شد که این وضعیت بوجود آید. این گفته حاکم ایران در آن زمان است که گفت ما روی تمام رودخانه های ایران سد می سازیم و تمام آب های زیر زمینی کشور را استخراج می کنیم. چیزی که بعد از انقلاب ما اجرا کردیم. در واقع اگر از دیدگاه آسیب شناسی به مساله نگاه کنیم شمارش معکوس برای رسیدن به وضعیت کنونی آب تقریباً از پنجاه- شصت سال پیش با تغییر رویکرد گروداران نسبت به آب که تنها به منافع خود می-اندیشیدند شروع شد. گروداران دو دسته بودند یک دسته کسانی که سرنوشت شان در گرو آب بود و دسته دیگر کسانی که سرنوشت آب در گرو آنان بود.
البته اینکه ما تنها شتاب در سدسازی و یا حفر بی رویه چاه ها را علت بروز بحران آب بدانیم شاید اشتباه باشد زیرا از آغاز مسائل عمیقی تری این داستان را رقم زد و این ها خود معلول همان سیاست های اشتباهی بود که صورت گرفت که از جمله آنها می توان به:
- نگاه فن سالارانه و غیر خردمندانه متخصصان و مدیران به منابع آب و خاک و اقلیم کشور
- استفاده نادرست از درآمد نفت
- تکیه صرف بر علم دانشگاهی و غفلت از دانش بومی
- عدم توجه نخبگان و برنامه ریزان به ویژگی های سنتی جامعه و به خصوص کشاورزی کشور
- رشد فزاینده جمعیت
- نگاه غلط به توسعه
و برخی عوامل دیگر را نام برد.
که مهم تر از همه این بود و هنوز هم هست که در آن زمان رد پای اکولوژیکی (فوت پرینت) آب با جمعیت کشور متعادل و همخوان نبود و اکنون بدتر شده است. با ورود فناوری چاه و جایگزین شدن چاه ها به جای قنات که اگر حقر قناتی 10 سال طول می کشید با این فناوری در طی یکی دو روز چاهی به آب می رسید و با توسعه سدسازی برای مهار و بهره برداری از آب های سطحی که بدنبال آن توسعه سریع و افقی کشاورزی صورت گرفت دیری نپایید که عرصه جدیدی از خیانت به طبیعت به-خصوص به منابع آب و محیط زیست کشور بوجود آمد که به هیچ وجه با شرایط طبیعی و اقلیمی ما سازگاری نداشت و غافل از آن بودیم که هرچند مادر طبیعت معشوقه ای زیباست اما بسیار خشن و خطرناک و بی رحم خواهد بود اگر به او خیانت شود. در روندی که ما طی این سال ها پشت سر گذاشته ایم به لحاظ زمانی سه مرحله یا فاز طی شده است:
فاز اولی را که پشت سر گذاشتیم فاز افزایش عرضه و استحصال هر چه بیشتر آب بود. در منابع آب های سطحی با سرمایه-گذاری برای مهار و کنترل آب ها و سدسازی و در آب های زیر زمینی با حفر چاه های مجاز و غیر مجاز که امروز تعداد آن ها بالغ بر میلیون ها حلقه است و دست اندازی به حریم قنات ها. در این فاز آب یک کالای مجانی به شمار می رفت و دلایلی هم که این وضعیت را توجیه می کرد بدون توجه به پیامدهای زیست محیطی آن توسعه کشور و خودکفایی در تولید محصولات زراعی و استقلال در تامین غذا و ایجاد اشتغال و پراکنده نگه داشتن جمعیت در روستاها بود. در این فاز به تدریج با مصرفی کردن کشور و سوق دادن مردم به جور دیگری از الگوی غذایی به تدریج نوعی از الگو و تراکم کشت در کشاورزی شکل گرفت که نه تنها با شرایط اقلیمی ما منطبق نیست بلکه گیاهانی در الگوی کشت قرار گرفتند که در بین گیاهان زراعی پایین ترین بهره وری آب را دارند. یعنی مصرف آب بیشتر و تولید محصول کمتر. مثلاً تولید 500 گرم گندم یا 100 گرم برنج یا 150 گرم شکر یا یک کیلو گرم هندوانه به ازای مصرف هر مترمکعب آب. از طرفی در پی نسخه هایی که توسط مشاورین و متخصصان داخلی پیچیدند صنایعی در کشور رشد کردند که وجودشان بستگی به توسعه کشاورزی و در نهایت آب بود– مانند کارخانجات قند و نیشکر و تولید چیپس و پفک و آب میوه و نوشابه ها و غیره. ما حصل این فاز کاهش و از بین رفتن منابع آب بود که در داخل بیشترین بار مسئولیت در این فاز بر دوش مهندسان، هیدرولوژیست ها، سیاستمداران، حقوق دانان شرکت های مهندسین مشاورداخلی و تا اندازه ای اکولوژیست ها است. بسیاری از تکنوکرات های کشور نیز که شاید ما هم از جمله آنان باشیم رسالت خود را فراموش کرده و وارد این عرصه درآمدزا شدند. در هیچ یک از گزارشات مطالعاتی این دوران که برای پروژهای آب و کشاورزی توسط مشاورین داخلی یا خارجی تهیه شده است اشاره ای به تبعات زیست محیطی و به خصوص کاهش منابع آب نشده است. حداکثر کاری که در این فاز در داخل کشور و توسط دانشگاهیان انجام می شد تکیه بر دانش دانشگاهی غرب و مدیریت عرضه آب بود که در دانشگاه ها تدریس می شد و ده ها کتاب و مقاله در مورد آن نوشته ایم و هنوز هم در سیلابس دروس دانشگاه ما ادامه دارد.
بعد از این فاز با کاهش منابع آب نوعی دیگر از مدیریت آب یعنی مدیریت تقاضا مطرح شد و دوباره در دانشگاه ها تحقیقات و نوشتن مقالات به این سمت سوق داده شد و در سازمان های اجرایی نیز نوعی دیگر از فعالیت ها آغاز گردید.
در این زمان در بخش کشاورزی افزایش راندمان و تغییر سیستم های آبیاری و در بخش تامین آب روش های بهینه تخصیص آب– کنترل ساعات کار چاه ها– و امثال آن مطرح شد که تا به حال میلیاردها ریال هزینه در برداشته است ولی در صرفه جویی یا ذخیره سازی در منابع آب تاثیر ملموسی نداشته است.
از این فاز به بعد با ورود نگرش جامعه شناختی و اکولوژیکی به میدان با این ایده که آب یک کالای نادر می باشد موضوع مدیریت سازگاری با کمبودها از طریق
واردات آب مجازی
تغییر الگوی کشت
استفاده از مزیت های اقلیمی
و امثال آن مطرح شده است که هیچ کدام در مداوای این بیمار اثر بخش نبودند.
در واقع در فاز اول و قسمتی از فاز دوم ذهنیت مردم و گرو داران با همکاری متخصصان به بحران دامن زد و در فاز دوم باز هم به کمک متخصصان و مهندسان مشاور ذهنیت مدیران و نمایندگان مجلس و کسانی که از رانت و ویژه خواری می توانستند بهره گیری کنند دخیل بود.
و امروز که فاز سازگاری و حل مساله پیش روست است باید به ذهنیت آگاهان و نخبگان توجه شود و برای اقدام و عمل در زمینه پیشنهادات آنها بستر لازم که از پشتوانه های قوی مردمی برخودار باشد فراهم گردد. در وضعیت کنونی باید نخبگان و متخصصان آب و کشاورزی و به خصوص دانشگاهیان از توهم خارج شوند و به جای اینکه توانشان را صرف ترجمه و پژوهش های تقلیدی و هدایت رساله ها در فضای ماهواره ها و مدل های مجازی کنند ببینند راه حل بوم سازگار برای برون رفت از این بحران چیست. بررسی رساله های دکتری تدوین شده در سال های گذشته نشان می دهد که بسیاری از آن ها نمی توانند دردی از مساله آب را دوا کنند و عملا بی فایده بوده اند. چاره ای نیست که ما باید با همین مقدار آب اندک بسازیم و نسخه هایی که برای جابجایی آب های خلیج فارس و دریای خزر و یا از آن بدتر انتقال آب از خارج پیچیده می شوند نه تنها کار ساز نیست بلکه همان خیانت به مادر طبیعت خواهد بود. مسلما اقدام و عمل در فضای کنونی آب به دلایلی که عرض شد سخت خواهد بود زیرا سیستمی بر فضای آب حاکم شده است که ممکن است همه جا نفوذ داشته باشد و این ها ممکن است باعث شوند که به سادگی نتوان مساله آب را حل کرد. ظاهرا حل این بحران آسان به نظر می رسد. زیرا هر کشور پتانسیل آبی مشخصی دارد که باید در نهایت تا همان حد از آب های خود استفاده کند و اگر از آن تجاوز شود لازم است مصارف و برداشت آب را به هر بهایی که هست کم کند تا به زیر پتانسیل آبی برسد. نه اینکه همانطور با روند شتابان به مصرف آب ادامه دهد. گویا تنها خط قرمزی که در کشور عبور از آن آزاد و حتی تشویق هم می شود همان پتانسیل آبی مملکت است. تصمیم به کاهش مصرف و تعادل بخشی در عمل ممکن است نوعی جراحی باشد که مشکلات خود را در پی دارد که نباید از آن هراسید.
رسیدن به تعادل زمان بر نیز می باشد. تصور می کنم در دشت های کشاورزی ما بسته به شدت بحران نیاز به 15 تا 50 سال زمان هست و باید تحمل و مقاومت در برابرآن را داشته باشیم. جالب آن است که در این شرایط کنونی کشور نه تنها کاهش مصرف دیده نمی شود بلکه روند افزایشی آن با وام گرفتن از سهم محیط زیست در آب های سطحی و استفاده از آب های استاتیک منابع زیرزمینی ادامه دارد وامی که نه بازپرداخت خواهد شد و نه امکان پرداخت آن هست. در 35 سال گذشته به غیر از استحصال آب های نیمه فسیلی زیرزمینی حدود 120 میلیارد مترمکعب از آب های استاتیک زیرزمینی برداشت شده است که 80 میلیارد آن فقط در 7 سال گذشته بوده است. و هنوز هم این روند ادامه دارد. هنوز در وزارت نیرو علاوه بر صدور مجوز برای حفر چاه های جدید سالانه بیش از 1200 کیلومتر کف شکنی برای چاه ها مجوز داده می شود تا چاه های عمیق عمیق تر شوند و در بخش کشاورزی پروژه های چند صد هزار هکتاری تعریف می شود.
در بوجود آمدن این شرایط شاید کشاورزی بیشترین سهم را داشته است.
اولین عامل با افزایش جمعیت و نیاز آنها برای کار و امرار معاش و کسب درآمد کشاورزی بوده و هست زیرا ساده ترین راه که نیاز به تخصص هم ندارد کشاورزی است. بدین ترتیب ما در یک سرزمین خشک باید با تامین آب اکنون حدود 8 تا 9 میلیون هکتار اراضی را آبیاری کنیم. زمین هایی که سرمایه گذاری های زیادی روی آنها صورت گرفته که اگرحالا رها شوند – که به تدریج خود رها خواهند شد– تلف شدن این سرمایه هاست. شک نیست که ما آب درکشاورزی را برای تولید مواد غذایی و تامین انرژی مورد نیاز مردم مصرف می کنیم و غذا نیز همانند آب برای ما اهمیت دارد. ما باید برای هر نفر در روز حد اقل 3000 کیلو کالری انرژی داشته باشیم تا او بتواند 2500 کیلو کالری مورد نیاز زیست خود را تامین کند. به دلیل الگوی غذایی خاص کشور در ایران بیش از 92 درصد انرژی مورد نیاز روزانه مردم از منابع و تولیدات کشاورزی تامین می شود و سهم منابع حیوانی کمتر از 8 درصد است. حال آن که در کشورهای توسعه یافته فقط 70 درصد انرژی مردم وابسته به محصولات کشاورزی است و 30 در صد بقیه از منابع حیوانی است. مصرف سرانه ماهی در ایران با وجود دسترسی به دو منبع آبی عظیم حدود 7 کیلو گرم در سال ولی در جهان 20 کیلو گرم است. مصرف سرانه شیر در ایران 60 و در کشورهای توسعه یافته 240 کیلو و مصرف سرانه گوشت قرمز در ایران 10 کیلو می باشد و در کشورهای صنعتی 130 کیلو گرم می باشد. ما نمی توانیم پاسخ گوی تامین انرژی مردم از طریق تولیدات کشاورزی باشیم.
با توجه به اینکه در سال های اخیر بارندگی های کشور اندک بوده و به سختی به 200 میلی متر در سال می رسد ما کمتر از 90 میلیارد متر مکعب آب داریم نه 130 میلیاردی که از آن صحبت می کنیم حتی اگر ما 90 میلیارد متر مکعب آب هم داشته باشیم بر اساس استانداردهای پایداری که نباید بیش از 40 در صد آن را بهره برداری کنیم و فقط مجاز به مصرف 30 میلیارد مترمکعب آب در کشاورزی هستیم که نباید بیش از 3 الی 4 میلیون هکتار زمین را آبیاری کنیم.
من فقط اشاره به گسترش لجام گسیخته کشت پسته یا زعفران در بحرانی ترین دشت های آبی کشور یعنی خراسان اشاره می-کنم که در حالی که زعفران یک زراعت فامیلی بسیار محدود بود اکنون بیش از 100000 هکتار زیر کشت این محصول قرار گرفته و زارعین مانند گندم آن را بیش از 6 الی 7 نوبت آبیاری می کنند. ماحصل این کار خروج 300 تن زعفران یا 500 میلیون مترمکعب آب مجازی در سال توسط دلالان به امارات است تا از آن مثلا 300 الی 400 میلیون دلار حاصل شود که اگر به کشور برگردد باز هم در برابر ارزش آب مصرفی رقم چندانی نیست. حال آن که همین 500 میلیون مترمکعب آب سالانه را که به بهای از بین رفتن دشت های ما خارج می شود اگر در آنجا بخواهند شیرین کنند لازم است بیش از یک میلیارد دلار هزینه نمایند.
عمده منابع تامین آب کشاورزی ما آب های زیرزمینی است. ورودی آب به اصطلاح تجدیدشونده به زیرزمین دشت های کشاورزی ما 37 ولی برداشت از آنها 51 میلیارد متر مکعب در سال است. با این مصرف آب تنها حدود 50 درصد نیاز غذایی کشور را تامین می کنیم که اگر بخواهیم به خودکفایی برسیم باید 180 الی 200 میلیارد مترمکعب آب می داشتیم.
50 سال پیش کتابی تحت عنوان ايران يك كشور كشاورزي نيست، بايد صنعتي شود توسط اقای ناصر معتمدی منتشر شد من به دیدگاههای ایشان که براساس این دیدگاه ها نسخه ای را برای توسعه اقتصادی کشور توصیه کرده بود کار ندارم اما به جای آنکه جرقه ای را در ذهن سیاست گذاران و تصمیم سازان ایجاد کند به سادگی از کنار این موضوع گذشتند. بدون شک برای برون رفت از این بحران باید کار فرهنگی صورت گیرد تا آگاهی عموم نسبت به وضع آب بوجود آید.
مسلما این آگاهی به گفتگو می رسد
که نتیجه گفتگو هم مطالبه گری می باشد
یکی از مطالبات این خواهد بود که یک گزارش واقعی از وضع آب کشور ارایه شود تا به ما بگوید گذشته چه بود که به اینجا رسیده شد و وضع در آینده چه خواهد بود؟ چنین گزارشی به ما خواهد گفت که در بوجود آمدن این وضعیت سهم خشکسالی ها که بیشترین بار اتهامات به آن نسبت داده می شود چقدر است
سهم تغییرات اقلیمی چقدر است
سهم عوامل مهندسی چیست
سهم کارشناسان آب و کشاورزی چقدر است
سهم عوامل سیاسی چقدر است
هدف از این گزارش این خواهد بود که بدانیم برای تصمیم گیری در مورد آینده از کجا باید شروع کنیم
با تشکر
امین علیزاده عضو پیوسته گروه علوم کشاورزی فرهنگستان علوم و استاد دانشگاه فردوسی مشهد».
* این سخنرانی در نشست یکصد و سی و دوم مجمع عمومی فرهنگستان علوم مورخ 19 آبان 1401 ایراد شده است.
Report