اکنون در کشور ما مساله توسعه علمی، شاخص‌های پیشرفت علمی و غیره مطرح است؛ اما از نظر این جانب اهداف جامعه علمی ما خیلی خوش‌‌تعریف و مطلوب نیست. برای تبیین مطلب، مروری بر بعضی موضوعات کلیدی ضروری است. متاسفانه ما علم را نه در جهت تولید ثروت و قدرت به کار می‌بریم، نه اصالتاً در مقام فهم طبیعت هستیم، و نه در مقام نوآوری در علم. افق فکری غالب علمای ما محدود به حوزه خاصی است که با آن سر و کار دارند، و هدف غالب آنان به دست آوردن توفیقات موضعی کوتاه‌بُرد (نظیر چاپ مقاله یا دریافت کمکهای مالی)است. همچنین کار علمی ما بیشتر تکرار کارهایی است که در غرب می‌شود، و گاهی هم حاشیه‌های به آنها می‌زنیم. اما کمتر در مقام دستیابی به سرمشق‌نویسی هستیم. وقتی هم حوزه‌ای مُد می‌شود، هجومی به سوی آن آغاز می‌شود و حتی بسیاری از نخبگان ما بدون توجیه کافی به دام آن می‌افتند و چه بسا از خلاقیتی که می‌توانستند در حوزه‌ای وسیعتر بروز دهند، وا می‌مانند.

دانشگاه باید دانشجویی تربیت کند که به ماندن در کشور و خدمت به آن علاقه‌مند باشد و اگر دیندار وارد می‌شود، دیندارتر خارج شود؛ اما آیا حالا چنین است؟ فرهنگ فعلی حاکم در دانشگاه‌های ما به دانشجو القا می‌کند که فقط دنبال تأمین شغل آینده و شهرتش باشد. یک عامل کلیدی در حاکمیت این نوع بینش، ضعف فرهنگ حاکم بر محیط ماست.

عوامل مُخل معرفت صحیح کارا

استاد شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام می‌فرمایند: «عالم نباید تعصب داشته باشد، نباید جمود داشته باشد، نباید تجزم داشته باشد، یعنی جزم‌گرا در نظر و رأی [بگوید:] هرچه من تشخیص دادم… همین است فقط. عالم نباید غرور داشته باشد و خیال کند که آنچه او دارد، تمام علم همان است. باید مخصوصا به اصل و ما اوتیتُم من العلم الا قلیلا توجه داشته باشد که آنچه ما از حقیقت می‌دانیم، بسیار کم است… علمای بزرگ که روح علمی دارند، نسبت به افراد کم‌بضاعتی که روح علمی ندارند و چهار کلمه می‌دانند و خیال می‌کنند که تمام علم همین است، غرورشان خیلی کمتر است و یا غرور ندارند.»۱

بعضی عوامل که مُخل معرفت صحیح هستند، عبارتند از:

ـ پیروی از امیال شخصی

ـ حب و بغضهای کورکورانه

ـ استکبار: در حدیث آمده است که: «ان العلم ثلاثه أشبار: اذا تعلم الانسان الشبر الاول تکبر؛ ثم اذا تعلم الانسان الشبر الثانی تواضع؛ ثم اذا تعلم الانسان الشبر الثالث، علم انّه لا یعلم شیئاً.۲ یعنی علم سه وجب است یا سه مرحله دارد: در مرحله اول، انسان دچار تکبر می‌شود و خیال می‌کند که دیگر تمام حقایق عالم را می‌داند. در مرحله دوم می‌فهمد که نه، چنین نیست که او همه چیز را بلد باشد، لذا از آن حد بالایی که برای خود تصور و خیال می‌کرد، پایین می‌آید و کوچکی و تواضع می‌نماید. در مرحله سوم می‌فهمد که اصلا چیزی نمی‌داند.

ـ عجله در قضاوت

ـ جهل به قضایا

ـ نفی و اثبات‌های بی دلیل

ـ سطحی‌نگری

ـ پذیرای حق نبودن

فقدان فرهنگ جامع‌نگر بر دانشگاه‌ها

رشد علم نیازمند یک زمینه فرهنگی مناسب است. اگر به ۶۰۰ ـ۵۰۰ سالی که علم در جهان اسلام رواج داشت، توجه کنیم، می‌بینیم که علم در آن دوره‌‌هایی رشد داشته که فرهنگ مناسبی بر محیط حاکم بوده است؛ مثلا در دوره‌ سامانیان یا آل‌بویه که وضعیت فرهنگی برای دانشمندان مناسب‌تر بود، بیشترین رشد علم را داشتیم؛ اما پس از حاکم شدن تفکر عقل‌ستیز اشعری‌ها، رشد علم ضعیف شد. متأسفانه با رشد علم جدید، دانشگاه‌ها صرفاً به تعلیم علوم پرداختند و از دو رکن مهم فرهنگ که «حکمت» و «اخلاق» باشد، غفلت ورزیدند. این به دانشگاه‌های فعلی ما نیز منتقل شده است و به‌ نظر بنده یکی از دلایل عمده‌اش فرهنگ حاکم بر محیط ماست.

اکنون دانشجو در حالی فارغ‌التحصیل می‌شود که در رشته تخصصی خودش معلوماتی آموخته است، اما ذهن او فارغ از مسائلی است که در تعامل وی با جامعه و تصمیم‌گیری‌هایش نقش کلیدی دارند. دانشگاه امروزی قانع به پرورش متخصص است و این منجر به فقدان دیدی کل‌نگر در عالمان و جوامع علمی شده است؛ لذا علم به‌کلی از مسائل محیط غافل مانده و مسئولیت انسان نسبت به سایر خلقت مغفول واقع شده است. از نظر این جانب هم روند پیشرفت علم در سالهای اخیر متناسب با ظرفیت‌های کشور نبوده است و هم فرهنگ حاکم بر کشور نمایشگر فرهنگ اسلامی نیست. در واقع در زمان حاضر، فرهنگ متعالی اسلام نه در جامعه ما حاکم است و نه در دانشگاه‌های‌مان. از فرهنگ غرب هم نکات مثبت آن را جذب نکرده‌ایم.

ضعف فرهنگ در محیط ما منجر به ناهنجاری‌های زیر شده است:

۱) عقده حقارت نسبت به غرب

یک علت عمده حاکمیت فرهنگ غرب در محیط ما، بی‌توجهی به فرهنگ دینی ـ ملی است، و این باعث تضعیف هویت ملی و بروز عقده حقارت نسبت به غرب در بیشتر محیط‌های ما، خصوصاً محیط‌های علمی شده است. فردی که در خارج فارغ‌التحصیل شده است، برتر از فارغ‌التحصیل داخلی تلقی می‌شود، حتی اگر ممتاز باشد. الان بعضی دانشکده‌ها در مقام جذب استاد، ترجیح می‌دهند افرادی را بپذیرند که حداقل دوره پسادکتری را در خارج گذرانده باشند. همین‌طور احترامی که برای استادان ایرانی قائلند، در مقام مقایسه با احترامی که برای خارجیان همشان آنها قائلند، ناچیز است. ما این را مکرر دیده‌ایم.

از آثار عقده حقارت نسبت به غرب، تعداد قراردادهایی است که در سالهای اخیر با دانشگاه‌های غربی منعقد شده است، و همچنین ولعی که برای انعقاد این‌گونه قراردادها در مسئولان و بعضی مدیران دانشگاهی می‌بینیم. برخی از مسئولان ما واقعاً فکر می‌کنند که غربیان مایلند علم ما را توسعه دهند. من نمی‌گویم که با دانشگاه‌های خارج رفت و آمد نداشته باشیم؛ ولی باید بیشتر به فکر مشارکت خودمان در نوآوری علمی و همچنین به فکر رفع نیازهای ضروری کشور در داخل باشیم.

یکی از چیزهایی که باید به رشد آن پرداخت، برانگیختن احساسات ملی در جهت خودکفائی و اعتلای جامعه و طرد سلطه بیگانه است. باید جامعه ما این خواسته را پیدا کند که خوداتکا شود و باید مردم به توسعه و رشد اعتقاد پیدا کنند و لزوم آن را باور کنند. بهترین مثال برای ما ژاپن است. نقطه شروع تحولات ژاپن امپراتوری میجی (Meiji) در سال ۱۸۸۶ است. سخن میجی این بود که: «برای کسب عظمت ژاپن، با تمام امکاناتی که در اختیار داریم، در جستجوی علم و معرفت برخواهیم آمد و آن را از هر منبعی که بیابیم، کسب خواهیم کرد.»۳

این سخن میجی درنظر دانشمندان و متخصصان ژاپنی جا افتاد. ناکائوکا ـ فیزیکدان ژاپنی که در اواخر قرون نوزدهم برای ادامه تحصیل به اروپا فرستاده شده بود ـ در نامه‌ای خطاب به استادش تاکادانه چنین نوشت: «ما باید فعالانه با چشمهای باز، با تمامی هوش و حواسمان و با دقت فراوان، بدون کسالت و خستگی و بدون لحظه‌ای توقف کار کنیم. جز همین سختکوشی هیچ دلیلی وجود ندارد که تنها اروپائیان این‌طور در همه زمینه‌ها پیش باشند. ما باید طی ۱۰ تا ۲۰ سال دور را (در زمینه علمی) از دست این مردم مطنطن و ازخودراضی بگیریم.»۴

۲ـ بی‌اخلاقی

ضعف فرهنگ، باعث شده که ارزش‌های اخلاقی نادیده گرفته شوند. ما ضعف اخلاق را در همه سطوح جامعه به وضوح می‌بینیم. این ضعف اخلاقی هم به انسجام جامعه لطمه می‌زند و هم به پیشرفت علمی ان.

۳ـ انتقاد ناپذیری و فقدان روحیه تسامح

انتقاد ناپذیری هم در میان مسئولان رواج دارد و هم در کلاس‌ها و مناظرات، و متأسفانه بسیاری از مسئولان فرقی بین انتقاد مشفقانه روشنگرانه و انتقاد خصمانه نمی‌گذارند و همه انتقادات را خصمانه تلقی می‌کنند! ما فرهنگ نقد نداریم، نه می‌دانیم که چگونه نقد کنیم و نه با قوت نقادی می‌‌کنیم و نه نقدپذیریم. در مواردی هم که نقد صورت می‌گیرد، چون عادت به نقد نداریم، همه عیبجویانه تلقی می‌شود. متاسفانه در جامعه ما بین نقد سازنده و نقد عیبجویانه فرقی گذاشته نمی‌شود و غالباً نقدها خصمانه تلقی می‌گردد. اصولا روحیه نقادی عالمانه و نقدپذیری در محیط ما نادر است، چه در محافل اجتماعی و سیاسی، و چه در محافل علمی.

۴ـ عدم توجه به کیفیت

الان بی‌توجهی به کیفیت در همه سطوح کشور حاکم است: هم در آموزش و پرورش، هم در آموزش عالی، و هم در محصولات صنعتی. به این مطلب توجه نمی‌شود که فارغ‌التحصیل بی‌کیفیت، هیچ مشکل کشور را حل نمی‌کند و محصول بی‌کیفیت، راه را برای ترجیح محصول خارجی باز می‌کند. امروزه در دادن آمارها، بیش از آنکه به کیفیت توجه شود، به کمیّت توجه می‌شود؛ مثلا به تعداد دانشجویان دکتری توجه می‌شود، بدون آنکه کیفیت فارغ‌التحصیل هم در نظر گرفته شود. همچنین به تعداد مقالات توجه می‌شود نه به کیفیت آنها. واضح است که تا وقتی که این وضعیت حاکم باشد، ما پیشرفت واقعی نخواهیم داشت، و صرفاً به دادن شعارهای بی‌محتوا توجه خواهیم کرد.

یک مشکل کیفی این است که کارآمدی افراد صرفاً با نوع مدرک یا مرتبه دانشگاهی آنها سنجیده می‌شود. گاهی بعضی از لیسانسیه‌ها حتی از بعضی از دارندگان درجه دکتری در رشته خودشان مسلط‌تر هستند و نفعشان برای دانشگاه بیشتر است. باید کارآمدی افراد را بر اساس محصول کار آنها و فایده‌اش برای کشور سنجید. موضوع مهم دیگری که به کیفیت مربوط می‌شود، توجه به تعداد مقالات منتشرشده، فارغ از میزان تأثیرگذاری آنهاست.

آیا مشخص کردن پیشرفت علمی کشور با مقالاتی که غالباً نوآوری ندارند و در جهت رفع نیازهای کشور نیز نیستند، درست است و به‌مصلحت می‌باشد؟ آیا لزومی دارد دانشگاه‌ها را با دانشجویان بی‌کیفیت پر کنیم؟ آیا همزمان وارد کردن دانشجوی متوسط با پول و بدون کنکور به دوره دکتری، همراه با دانشجوی ممتاز از طریق کنکور، آن‌هم در دانشگاه‌های درجه اول کشور، لطمه‌زنی واضح به کیفیت این دانشگاه‌ها نیست؟ آیا درست است که دانشگاه‌های درجه اول کشور نیروهای ارزنده علمی خود را صرف تربیت دانشجویان متوسط پذیرفته شده در پردیس‌های جدیدالاحداث کنند؟ وقتی این‌همه دانشگاه‌های دولتی، آزاد، پیام نور و غیر انتفاعی داریم، آیا بهتر نیست که دانشگاه‌های برتر را برای استعدادهای برتر بگذاریم و سطحشان را پایین نیاوریم؟

از جمله آفاتی که بر اثر بی‌توجهی به کیفیت حاصل شده است، رواج معیارهای نادرست در ارزیابی محصول کار دانشگاهیان است که از مؤثرترین آنها در آفت‌زائی، تأکید بر چاپ مقالات در مجلات آی.اس٫آی است که به‌رغم همه هشدارها، به آن توجه شایسته نشده است. شکی نیست که اگر کسی کار علمی خوب کرد، باید نتیجه کارش را در معرض نقد اهل نظر بگذارد؛ اما امروزه چاپ مقاله به عوض آنکه وسیله پیشرفت علمی کشور در دو بعد نظری و عملی باشد، خود هدف شده است؛ زیرا آن امتیازات گوناگون مالی و اداری را در بر دارد و وسیله بعضی پیشرفت‌ها می‌شود. اما کثرت مقالات، موجب پایین آمدن کیفیت آنها و یا جهت‌گیری‌های غیر اولویت‌دار شده است. همچنین توجه به رفع نیازهای کشور را تقلیل داده است. زیرا مقاله‌نویسی در این راستا برای مجلات خارجی جاذبه‌ای ندارد و لذا افراد مجبورند روی موضوعاتی مقاله بنویسند که امکان چاپ در مجلات غربی را داشته باشد. متأسفانه توجه به کارهای کیفیت‌دار و نوآورانه هم تقلیل یافته است؛ زیرا چاپ مقاله با این خصوصیات، زمان‌بر است و لذا دانشجویان و استادان سراغ حوزه‌هایی می‌روند که سریعاً منجر به مقاله می‌شوند. این باعث شده است که دانشجویان در درجه اول وقتشان صرف کارهای درجه دوم و سوم بشود. از طرف دیگر رواج چاپ مقالات در مجلات آی. اس٫ آی دکانی نیز برای عده‌ای و یا شرکت‌هایی برای کسب درآمد شده است. این افراط توجه به مقاله‌نویسی و امتیازات گوناگونی که در سطوح مختلف به آن داده می‌شود، به سقوط سطح علمی کشور منجر می‌شود.

چند سال پیش بررسی دقیقی در باره ۱۸ نفر از دانش‌آموختگان ممتاز ریاضی که دکتری‌شان را از پرینستون و کلمبیا و ام‌ای‌تی و دانشگاه پاریس گرفته بودند، انجام شد. اینها روی هم رفته ۱۸ مقاله داشتند و ۱۰ نفرشان هنوز مقاله‌ای چاپ نکرده بودند. از طرف دیگر، افرادی داشته‌ایم که اختراعات ارزنده‌ای کرده‌اند، ولی به علت نداشتن مقاله، ترفیع سالیانه دریافت نکرده‌ا‌ند. مقالات ما عمدتاً در آن حوزه‌هایی زیاد بوده است که از لحاظ رفع نیازهای ملی اولویت نداشته‌اند!

برای گسترش مرزهای دانش نباید دنبال نتایج فوری بود و از محققان برجسته و نخبگان خود انتظار چاپ سریع مقاله داشت. متأسفانه بعضی از پژوهشگران برجسته ما به خاطر چاپ فوری مقالات، به کارهای سطحی پرداخته‌اند و نتیجتاً در رقابت و بازاری ناخواسته گرفتار شده‌اند.

بنده و جناب آقای دکتر جاسبی در زمستان ۱۳۹۶ موضوع نامناسب بودن معیارهای پیشرفت علمی کشور و ضرری را که تمرکز بر مقاله‌محوری به علم کشور وارد می‌کند، در شورای عالی انقلاب فرهنگی، مطرح کردیم. قرار شد کمیته‌ای جهت بررسی معیارهای مورد نظر تشکیل شود و نتیجه‌اش به شورای عالی انقلاب فرهنگی منعکس گردد. این کمیته تشکیل شد، ولی هنوز بعد از نزدیک به سه سال چیزی در این مورد به این شورا نیامده است! وزارت علوم هم در این مدت آیین‌نامه‌هایی مسأله‌دار را در این باره به دانشگاه‌ها ابلاغ کرده است، بدون اینکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کند!

چنان‌که با شرایطی که هم‌اکنون در دانشگاه‌ها حاکم است پیش برویم، اگر ۱۰۰هزار مقاله هم در سال منتشر کنیم، به هیچ جایی نمی‌رسیم! همواره گفته می‌شود که باید در منطقه اول باشیم. مگر در این منطقه چه داریم که خود را با اینها می‌سنجیم؟ در ضمن حدود و وسعت این منطقه کجاست؟ آیا پیشرفت علمی هند را هم مد نظر داریم و هند هم جزء این منطقه به حساب می‌آید؟ آیا رژیم غاصب اشغالگر قدس هم در این منطقه هست یا نه؟

۵ـ عدم رعایت شایسته‌سالاری

امروزه عدم توجه به شایسته‌‌سالاری را در همه سطوح می‌بینیم. متأسفانه در انتخاب افراد بیشتر روابط حاکم است تا شایستگی‌ها.

۶ـ بی‌اخلاقی

ضعف فرهنگ باعث شده که ارزش‌های اخلاقی نادیده گرفته شود. ما ضعف اخلاق را هم در جامعه می‌بینیم هم در محیط‌های علمی، در رابطه اساتید با هم، در رابطه استاد و دانشجو، در مناظره‌ها و مقالات، و در سطح جامعه. این ضعف اخلاقی هم به انسجام جامعه لطمه می‌زند و هم به پیشرفت علمی کشور. نکته مهمی که در فرهنگ دانشگاهی ما مغفول مانده، مسأله اخلاق و ارزش‌های اخلاقی است. چند چیز باعث غفلت از آموزش ارزش‌های اخلاقی در محیط‌های علمی ما شده است. یکی از آنها غرق شدن در تخصص‌هاست که باعث شده هر چیزی جز خود تخصص فراموش شود، در حالی که تخصص‌ها در خلأ انسانی به کار نمی‌آیند، بلکه باید در محیط‌های انسانی به کار گرفته شوند و لذا فرآورده‌های علم نمی‌تواند نسبت به آثار انسانی آن بی‌تفاوت باشد. به قول تولمین (Toulmin)، فیلسوف علم معاصر: «این رشد تخصص و تخصص‌گرایی بود که باعث کنار گذاشتن مسائل اخلاقی از مبانی علم شد.»۵

قضاوت‌های اخلاقی در کاربردهای علم و فنّاوری نیز به کار می‌آیند. بعضی کشفیات علمی منجر به نتایج اجتماعی، اخلاقی و سیاسی می‌شوند. پس عالم، به عنوان یک عضو جامعه، نباید نتایج فعالیت علمی‌اش را نادیده بگیرد. آثار مخرب علم و فنّاوری در قرن گذشته، نتیجة جدائی علم و اخلاق و بی‌اعتنایی دانشمندان نسبت به نتایج اخلاقی و اجتماعی فعالیت‌هایشان بود. ساختن سلاح‌های شیمیائی، بیولوژیک و هسته‌ای نمونه بارزی از این مطلب است. لازم است که حاکمان، حوزویان، دانشگاهیان و رسانه‌ها در پی اصلاح وضعیت اخلاقی جامعه باشند، و لمی‌بایست شورای عالی انقلاب فرهنگی به این امر عنایت بیشتری بکند.

۷ـ فقدان بینش کل‌نگر در فعالیت علمی

قبل از تکوّن علم جدید، دانشمندان دیدگاهی کل‌نگرانه نسبت به مطالعه طبیعت داشتند و به دنبال دادن تصویری یگانه از کل طبیعت بودند. تمام بخشهای علم در متن این جهان‌بینی کل‌نگر قرار می‌گرفت. این دیدگاه را می‌توان به‌راحتی در میان علمای بزرگ دوره تمدن درخشان اسلامی و نیز در میان بنیانگذاران علم جدید یافت. در زمان ما دانشمندان متخصصانی شده‌اند که فقط به ‌دنبال تخصص خاص خودشان هستند و دیدگاه کل‌نگر نسبت به طبیعت ندارند، و حتی گاهی چنان تنگ‌نظری تخصصی پیدا کرده‌اند که حتی به حوزه‌های دیگر رشته خودشان توجهی ندارند و چه بسا شانی برای آنها قائل نیستند!

البته شکی نیست که با بسط دانش انسانی، چاره‌ای جز تخصص‌جویی نیست؛ اما تخصص‌جویی به ‌معنای نادیده‌ گرفتن سایر حوزه‌های دانش نیست. بدون بینش وسیع‌نگر، عالم فقط راه خود را درست می‌بیند و از مرتبط‌ کردن یافته‌های خود با سایر حوزه‌های دانش محروم می‌ماند. به علاوه، تعامل بین بخشهای مختلف علم بسیار ثمربخش بوده است. بدیهی است که فرهنگ جامع‌نگر از طریق علوم پایه و مهندسی منتقل نمی‌شود، بلکه باید دانشجویان این حوزه‌ها تعداد مناسبی از علوم انسانی را فرا گیرند؛ یعنی باید برنامه دانشگاه‌ها کل‌نگر باشد و جوانان را با مسائل واقعی انسانی و محیط آشنا کند و آنها را برای حل این مسائل مجهز سازد. در این راستا، لازم است تعامل بیشتری بین علوم مهندسی، علوم پزشکی، علوم پایه و علوم انسانی برقرار گردد. خصوصاً آشنایی با علوم انسانی عامل مؤثری در تقویت هویت ملی است.

همین اخیراً مرحوم دکتر محمدامین قانعی‌راد ـ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه تهران ـ که مدتها ریاست انجمن جامعه‌شناسی ایران را برعهده داشتند، درباره بوروکراتیزه شدن علم و خسارات نگاه مهندسی نسبت به نهاد و مفهوم علم، هشدار دادند: «فهم فیزیکی از علم همواره در چهار دهه اخیر بر مجموعه وزارت علوم حاکم بوده است و به طور طبیعی دستاورد چندانی برای توسعه دانش در ایران نداشته است. درک پوزیتیویستی از علم، باعث تقلیل دادن علم به ارتباط ذهن با طبیعت می‌شود. ویژگی دیگر این فهم از علم، تعمیم درک فردی از علم است که بر درک جمعی از ساحت علم غلبه پیدا می‌کند.»۶

۸ـ فقدان جاذبه در دانشگاه‌ها

رفتار مسئولان آموزش عالی و مدیریت بعضی از دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی با دانشگاهیان و پژوهشگران، به اندازه کافی اخلاقی و اسلامی نبوده است. هم‌اکنون عدة زیادی از نخبگان دانشگاهی برای ادامه تحصیل از کشور به خارج می‌روند. به نظر این جانب دو دلیل عمده برای این خروج سرسام‌آور و بازگشت نادر اینها وجود دارد: فقدان جاذبه در داخل و ضعف هویت ملی ـ دینی. بعضی مسئولان می‌گویند: «مهاجرت نخبگان برای ادامه تحصیل، در واقع برای ما یک فرصت است؛ زیرا اینها می‌روند و موضوعات نو را فرا می‌گیرند و بعد به ‌ما منتقل می‌کنند.» اما مگر چند درصد از این رفتگان بازگشته‌اند و چند درصد از آنها کشور خود را از علمشان بهره‌‌مند ساخته‌اند؟ در واقع ثمره کار آنها به غرب می‌رسد، نه به کشورشان. مولانا قرنها پیش تذکر داده است:

در زمین دیگران خانه مکن

کار خود کن، کار بیگانه مکن

۹ـ فقدان دیدگاه کل‌نگر

دانشگاه امروزی قانع به پرورش متخصص است و این منجر به فقدان دیدی کل‌نگر در دانشمندان و جوامع علمی شده است؛ لذا علم به‌کلی از مسائل محیط غافل مانده و مسئولیت انسان نسبت به سایر مخلوقات مغفول واقع شده است. دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزشی و پژوهشی باید از یک طرف رابطه‌های جدیدی بین علوم طبیعی ـ فنی و علوم انسانی، و از طرف دیگر بین رشته‌های مختلف دانش و حیات انسانی و نیازهای اجتماعی برقرار کنند. این امر منجر به رفاه انسانی و پیشرفت اجتماعی می‌شود. به قول وایسکوف (فیزیکدان برجسته آمریکایی): «آموزش علم باید به تأکید روی وحدت و جهان‌شمولی علم بازگردد و از کوشش انحصاری برای تربیت افراد ورزیده در یک بخش خاص فراتر رود. البته ما باید متخصص لایق تربیت کنیم؛ اما باید رشته‌ها را نیز به یکدیگر نزدیکتر کنیم و ارتباط بین رشته‌های مختلف علم را نشان دهیم.»۷

این نکته‌‌ای است که بسیاری از دانشگاه‌های غربی به آن پی ‌برده‌اند و به همین جهت حتی در دانشگاه‌های مهندسی و علوم بخشهای خاص علوم انسانی و علوم اجتماعی تأسیس کرده‌اند و دانشجویان کل رشته‌ها را ملزم به گرفتن بعضی از دروس علوم انسانی و اجتماعی کرده‌اند. دانشگاه‌های ام‌آی‌تی، Cal Tech، استانفورد و آکسفورد از این جمله‌اند. بعضی از اینها حتی رشته‌هایی را بین علوم انسانی و علوم طبیعی و مهندسی دائر کرده‌اند و درجه می‌دهند. استدلالشان هم این است که مهندس یا فارغ‌التحصیل علوم تجربی در یک نظام اجتماعی زندگی می‌کند و باید ارزش‌های فرهنگی و انسانی محیط خود را بفهمد. او باید نتایج اجتماعی، سیاسی و اقتصادی توسعه‌ فناورانه (تکنولوژیک) را درک کند. به عنوان نمونه دانشگاه ام‌آی‌تی دو بخش زیر را به راه انداخته است: کارشناسی در علوم انسانی و مهندسی؛ کارشناسی در علوم انسانی و علوم پایه. به طور خلاصه دید کل‌نگر پیدا کردن دانشجویان یک اولویت است.

منابع

۱٫ مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، صص۴۰ـ ۴۱٫

۲٫ همان

۳٫ عبدالسلام، محمد، آرمان‌ها و واقعیت‌ها: گزیده مقالات محمد عبدالسلام، ترجمه ناصر نفری و مرتضی اسعدی، ص۸۷٫

۴٫ همان، صص۸۶ ـ ۸۷٫

۵٫ M. Artigas, The Mind of the Universe (Philadelphia: Templeton Foundation Press, 2000), p. 258.

6: https:ررwww.bartarinha.irرfaرnewsر۶۲۰۳۹۵ر

 

منبع: روزنامه اطلاعات

 

1000 کاراکتر باقی مانده


IMAGE گفتگوی ایسنا با دکتر سید مصطفی محقق داماد
علم نه مسلمان است و نه کافر!
IMAGE گفتگوی ایسنا با دکتر محمد صال مصلحیان
اعتلای علوم پایه، گامی اساسی در مسیر توسعه
IMAGE گفتگوی ایسنا با دکتر مهدی گلشنی
در دنیای علم ما مشق نویس هستیم
IMAGE گفتگوی ایکنا با رضا داوری اردکانی
درد فلسفه مقدم بر علم فلسفه است
IMAGE گفتگوی فرهنگ امروز با دکتر رضا داوری اردکانی
درباره سایه، شعر و سیاست